فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۶۱

زد به درونم آتش تنگ قبا سواری - دست به خونم آلود ماه لقا نگاری
دام فریب دل گشت طره دل‌فریبی - صید شکار جان کرد آهوی جان شکاری
گرچه به مصر خوبی هست عزیز یوسف - نیست به شهریاری همچو تو شهریاری
نرگس چشمت ای گل می‌فکند دمادم - در دل چاک چاکم ای مژه خارخاری
روز و شب از خیالت با دل خویش دارم - کنجی و گفتگوئی صبری و انتظاری
پیش تو چون رقیبان معتبرند امروز - شکر که ما نداریم قدری و اعتباری
گفته محتشم را زیور گوش جان کن - کز گوهر معانی ساخته گوشواری

غزل شماره ۵۶۲

دلا زان گل بریدی خاطرت آسود پنداری - تو را با او دگر کاری نخواهد بود پنداری
تو بر خود بسته‌ای یک باره راه اشگ ای دیده - نخواهد کرد دیگر آتش من دود پنداری
تو تحسین خواهی ای ناصح که منعم کرده‌ای زان در - به خوش پندی من درمانده را خشنود پنداری
فریبی خورده‌ای ای غیر از آن پرکار پندارم - که خود را باز مقبول و مرا مردود پنداری
رسید و به اعتاب از من گذشت آن ترک نازک خود - دعائی گفتمش در زیر لب نشنود پنداری
مقرر کرده بهر مدعی مشکل‌ترین قتلی - ز یاران خواهد این خدمت به من فرمود پنداری
چو بر درد جدائی محتشم گردیده‌ای صابر - به صبر این درد پیدا می‌کند بهبود پنداری

غزل شماره ۵۶۳

این طلعت و رخسار که دارد که تو داری - این قامت و رفتار که دارد که تو داری
لب شهد و حدیثت شکر است ای گل خندان - این شهر شکربار که دارد که تو داری
چشم تو به یک چشم زدن خون دلم خورد - این نرگس خون خوار که دارد که تو داری
ای در تن هر گلبنی از رشگ تو صد خار - این گلبن بی‌خار که دارد که تو داری
قهر تو باغیار به از لطف تو با ماست - این لطف به اغیار که دارد که تو داری
پیوسته کنی نسبتم ای گل به رقیبان - زین گونه مرا خوار که دارد که تو داری
داری همه دم محتشم آزار دل از یار - این یار دل آزار که دارد که تو داری