فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۵۶

به رقیب سفری وعدهٔ رفتن دادی - رقتی و تفرقه را سر به دل من دادی
ملک وصلی که حسد داشت بر او دشمن و دوست - یک سر از دوست گرفتی و به دشمن دادی
بر طرف باد گوارائی از آن نعمت وصل - که ز یک شهر گرفتی و به یک تن دادی
غیر من بوی می هر که درین بزم شنید - همه را گل به بغل نقل به دامن دادی
باد تاراج ز هر جا که برآمد تو تمام - سر به خاکستر این سوخته خرمن دادی
تیغ تقدیر که بد در کف صیاد اجل - تو گرفتی و به آن غمزه پر فن دادی
محتشم دیر نکردی به وی اظهار نیاز - نیک رفتی که مرا زود به گشتن دادی

غزل شماره ۵۵۷

بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی - عفی‌الله خوب رفتی لطف فرمودی کرم کردی
شکستی از ستم پیمان چون من نیک‌خواهی را - تکلف هر طرف بر خویش بیش از من ستم کردی
به دست امتیاز خود چو دادی خامه دقت - چه بد دیدی که حرف بد به نام ما رقم کردی
من از مهر تو هر کس را که با خود ساختم دشمن - تو با او دوست گشتی هرچه طبعش خواست هم کردی
تفاوت ارچه شد پیدا که در خیل هواداران - یکی را کاستی حرمت یکی را محترم کردی
چرا کوه وفائی را که بد از نه سپهر افزون - ز هم پاشیدی و ریگ بیابان عدم کردی
مقام قرب خود دادی رقیب سست بیعت را - کرا بنگر به جای عاشق ثابت قدم کردی
نگون کردی لوای دوستان این خود که کرد آخر - که در عالم به دشمن دوستی خود را علم کردی
چه جای دوست کس با دشمن خود این کند هرگز - که بی‌موجب تو بدپیمان چنین با محتشم کردی

غزل شماره ۵۵۸

اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی - ز بیدادی که بر من کرده باشی منفعل گردی
مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که می‌ترسم - در و داغ وفای خود به بینی و خجل گردی
دلت روشن‌تر از آیینهٔ صبح است می‌خواهم - که بر تحقیق مهرم یک نفس بر گرد دل گردی
چو بی‌جرمی به تیغ بی‌دریغم می‌کنی بسمل - چنان کن باری ای نامهربان کز من بحل گردی
تو ای مرغ دل از پروانه خود کم نه و باید - که تا جانباشدت بر گرد آن شمع چه گل گردی
رقیبان چون گسستی از دلش سررشتهٔ مهرم - الهی با نصیب از وصل آن پیمان گسل گردی
اگر خواهی ز گرد غیر خالی کوی آن مه را - به گردش محتشم چون باد باید متصل گردی