فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۴۷

صبح مرا به ظن غلط شام کرده‌ای - بی‌تاب مرا گنهی نام کرده‌ای
تا ذوق حرف تلخ تو حسرت کشم کند - ایذای من به نامه و پیغام کرده‌ای
از غایت مضایقه در گفت و گو مرا - راضی به یک شنیدن دشنام کرده‌ای
در غین مهر این که مرا کشته‌ای نهان - تقلید مهربانی ایام کرده‌ای
ترسم دمار از من بی‌ته برآورد - مرد آزمایی که تو در جام کرده‌ای
چشم تلافی ز تو دارم که پیش خلق - روی مرا به شبهه شبه فام کرده‌ای
از قتل محتشم همه احرام بسته‌اند - در دفع وی ز بس که تو ابرام کرده‌ای

غزل شماره ۵۴۸

از قید عهد بنده تو خود رسته بوده‌ای - عهدی نهفته هم به کسی بسته بوده‌ای
خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش - در بزم کرده آن چه توانسته بوده‌ای
مرغ دل آن نبود که ناید به دام تو - گویا تو بی‌محل ز کمین جسته بوده‌ای
آورده‌ای بپرسش حالم رقیب را - خوش ملتفت به حال من خسته بوده‌ای
گفتن چه احتیاج که غیری نبوده است - در خانهٔ دلم که تو پیوسته بوده‌ای
گفتی دلت که برده ندانسته‌ام بگو - در دلبری تو این همه دانسته بوده‌ای
در برم بهر خدمت شایسته رقیب - ای محتشم تو این همه بایسته بوده‌ای

غزل شماره ۵۴۹

دی باز جرعه نوش ز جام که بوده‌ای - صد کام تلخ کرده به کام که بوده‌ای
آنجا که بود بهر تو در خاک دامها - دام که پاره کرده ورام که بوده‌ای
آنجا که جسته‌اند تو را چون هلال عید - به رقع گشودهٔ ماه تمام که بوده‌ای
سرگرمیت چو برده به کسب هوا برون - خورشیدوار بر در و بام که بوده‌ای
ای صد هزار صید دل آزاد کرده‌ات - خود صیدوار بسته دام که بوده‌ای
شب عارفانه ساقی بزم که گشته‌ای - تا روز جرعه نوش ز جام که بوده‌ای
در حالت شکفتگی از رغم محتشم - حالت طلب ز طرز کلام که بوده‌ای