فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۴۰

آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده - طرف کله شکسته گره بر جبین زده
هم دستی دو نرگس او بین که وقت کار - بر صید آن کشیده کمان تیر این زده
در پرده دارد آن مه مجلس نشین دریغ - رویی که طعنه بر مه گردون نشین زده
آن خردسال تاجو صراحی کشیده قد - بسیار شیشهٔ دل ما بر زمین زده
از زخم و داغ تازه‌ام امشب هزار بار - خون سر ز جیب و شعله سر از آستین زده
دارد به ذوق تا نفس آخرین مرا - زخمی که بر من از نگه اولین زده
خوش وقت محتشم که دگر زین غزل برآب - خوش نقش‌ها ز خامه سحر آفرین زده

غزل شماره ۵۴۱

به دست دیده عنان دل فکار مده - مرا ببین و به چشم خود اختیار مده
ز غیرت ای گل نازک ورق چو دامن پاک - کشیدی از کف بلبل به چنگ خار مده
به رشک دادن من در دو روزه رنجش خود - هزار مست هوس را به بزم بار مده
به غیر کامده زان زلف تابدار به رنج - به غیر شربت شمشیر آب‌دار مده
غرور سد نگه شد خدای را زین بیش - شراب ناز به آن چشم پر خمار مده
بز جر منصب فرهادیم بده اما - ز حکم خسرویم سر به کوهسار مده
هزار وعدهٔ پر انتظار دادی و رفت - کنون که وعده قتل است انتظار مده
گرفته تیغ تو چون در نیام ناز قرار - نوید قتل به جان‌های بی‌قرار مده
اگر به هیچ نمی‌ارزم از زبون کشیم - به دست چشم سیه مست جان شکار مده
وگر به کار تو می‌آیم از برای خودم - نگاه دار و به چنگال روزگار مده
غرض اطاعت حکم است محتشم زین نظم - به طول دردسر آن بزرگوار مده

غزل شماره ۵۴۲

شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده - همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده
از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر - ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده
چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد - جز جانب دوزخ صلازین محنت آبادم مده
زین سان که آن نامهربان شاد است از ناشادیم - گر مهربانی ای فلک هرگز دل شادم مده
هردم به داد آیم برت از ذوق بیداد دگر - خواهی به داد من رسی بیداد کن دادم مده
هردم کنم صد کوه غم در بیستون عشق تو - من سخن جان دیگرم نسبت به فرهادم مده
گفتم به بیدادم مکش درخنده شد کای محتشم - حکمت بر افلاطون مخوان تعلیم بیدادم مده