فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۳۸

ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته - اطاقه باد جولان خورده و دستار آشفته
سر زلفش که از آه هواداران کم آشفتی - ز آهم دوش بود آشفته وبسیار آشفته
دلیری با خیالش دستبازی کرده پنداری - که زلفش را ندیدم هرگز این مقدار آشفته
چنان سربسته حرفی گفته بودم در محرم کشی امشب - که هم یاران پریشانند و هم اغیار آشفته
نوید وصل میده وز پی ضبط جنون من - دماغم را به بوی هجر هم میدار آشفته
شوم تا جان فشان بر وضع بی‌قیدانه‌ات یکدم - میفشان گرد از مو زلف را بگذار آشفته
به این صورت ندیدم وضع مجلس محتشم هرگز - که باشد غیر در کلفت تو هم دربار آشفته

غزل شماره ۵۳۹

خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته - دایرهٔ ماه را به هاله نهفته
شیخ که دامن‌کش از بتان شده ای گل - داغ تو در آستین چو لاله نهفته
ابر برای شکست شیشه غنچه - در بغل لاله سنگ ژاله نهفته
می‌کنم از خوی نازکت شب هجران - پیش خیال تو نیز ناله نهفته
تن که نه قربانی بتان شود اولی - در دهن گور آن نواله نهفته
آن چه خضر سالها شتافتش از پی - در دو پیاله می دو ساله نهفته
پیش بناگوش او ز طره سیه پوش - برگ گل و لاله در گلاله نهفته
نامهٔ قتلم نوشته فاش و به قاصد - داده ز تاکید صد رساله نهفته
دید که می‌میرم از تغافل چشمش - کرد نگاهی به من حواله نهفته
منع من ای شیخ کن ز مشرب خودرو - سبحه مگردان عنان پیاله نهفته
شیردلی محتشم کجاست که خواند - این غزل از من بر آن غزاله نهفته

غزل شماره ۵۴۰

آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده - طرف کله شکسته گره بر جبین زده
هم دستی دو نرگس او بین که وقت کار - بر صید آن کشیده کمان تیر این زده
در پرده دارد آن مه مجلس نشین دریغ - رویی که طعنه بر مه گردون نشین زده
آن خردسال تاجو صراحی کشیده قد - بسیار شیشهٔ دل ما بر زمین زده
از زخم و داغ تازه‌ام امشب هزار بار - خون سر ز جیب و شعله سر از آستین زده
دارد به ذوق تا نفس آخرین مرا - زخمی که بر من از نگه اولین زده
خوش وقت محتشم که دگر زین غزل برآب - خوش نقش‌ها ز خامه سحر آفرین زده