غزل شماره ۵۳۷
تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته - دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته
چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد - گر باغبان ببندد از گل هزار دسته
تا پیش هر خس آن گل افکنده پرده از رخ - چون غنچه در درونم خون پرده بسته
بنشسته با رقیبان رخ بر رخ آن شه حسن - ما را دگر عجایب منصوبهای نشسته
من با حریف عشقت دیگر چگونه سازم - او سالم و توانا من ناتوان و خسته
دریای عشق خوبان بحری نکوست اما - کشتی ما در آن بحر بد لنگری گسسته
دیوان محتشم را گه گه نظاره میکن - شاید در او بیابی ابیات جسته جسته
غزل شماره ۵۳۸
ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته - اطاقه باد جولان خورده و دستار آشفته
سر زلفش که از آه هواداران کم آشفتی - ز آهم دوش بود آشفته وبسیار آشفته
دلیری با خیالش دستبازی کرده پنداری - که زلفش را ندیدم هرگز این مقدار آشفته
چنان سربسته حرفی گفته بودم در محرم کشی امشب - که هم یاران پریشانند و هم اغیار آشفته
نوید وصل میده وز پی ضبط جنون من - دماغم را به بوی هجر هم میدار آشفته
شوم تا جان فشان بر وضع بیقیدانهات یکدم - میفشان گرد از مو زلف را بگذار آشفته
به این صورت ندیدم وضع مجلس محتشم هرگز - که باشد غیر در کلفت تو هم دربار آشفته
غزل شماره ۵۳۹
خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته - دایرهٔ ماه را به هاله نهفته
شیخ که دامنکش از بتان شده ای گل - داغ تو در آستین چو لاله نهفته
ابر برای شکست شیشه غنچه - در بغل لاله سنگ ژاله نهفته
میکنم از خوی نازکت شب هجران - پیش خیال تو نیز ناله نهفته
تن که نه قربانی بتان شود اولی - در دهن گور آن نواله نهفته
آن چه خضر سالها شتافتش از پی - در دو پیاله می دو ساله نهفته
پیش بناگوش او ز طره سیه پوش - برگ گل و لاله در گلاله نهفته
نامهٔ قتلم نوشته فاش و به قاصد - داده ز تاکید صد رساله نهفته
دید که میمیرم از تغافل چشمش - کرد نگاهی به من حواله نهفته
منع من ای شیخ کن ز مشرب خودرو - سبحه مگردان عنان پیاله نهفته
شیردلی محتشم کجاست که خواند - این غزل از من بر آن غزاله نهفته