فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۲۸

زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو - جعد مسلسل بر گشا گو بنده‌ای آزاد شو
چشم مکحل باز کن بر عاشقان افکن نظر - گو در میان مردمان عاشق کشی بنیاد شو
در خانقه سر خوش درآ گو شیخ شهر از دین برا - بگذر به مسجد گو خلل در حلقهٔ زهاد شو
خالی کن اقلیم دلم از لشگر ظلم و ستم - گو در زمان حسن تو ویرانه‌ایی آباد شو
ای در دل غم پرورم صد درد بی‌درمان ز تو - یک مژده درمان بده گو دردمندی شاد شو
از خاطر من بر مدارای ناصح شیرین ادا - کوه غم آن سنگ دل گو محتشم فرهاد شو

غزل شماره ۵۲۹

ای سرو گلندام که داری کمر از مو - بر مو کمری نیست مناسب مگر از مو
جز کاتب قدرت که رخت را ز خط آراست - کس خط ننوشته است به روی قمر از مو
بر روی تو خط نیست که از جنبش آن زلف - افشان شده بر صفحهٔ گل مشک تر از مو
با تیزی مژگان تو نقاش چه سازد - گیرم که بسازد قلمی تیزتر از مو
جز هندوی چشمت که به مژگان رگ جان زد - فساد ندیدم که زند نیشتر از مو
گفتی اثری در تب عشق از تو نمانده - در آتش سوزنده چه ماند اثر از مو
ترسم نرسد بر بدن محتشم از ضعف - پیکان خدنگ تو که دارد گذر از مو

غزل شماره ۵۳۰

ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه - بر پاکبازی توزمین و زمان گواه
من کز بتان فریب نخوردم به صد فسون - صد بازی از دو چشم تو خوردم به یک نگاه
در نرد همتم کنی آن لحظه امتحان - کافتد ز عشق کار به ترک سر و کلاه
نقش مراد نرد محبت که وصل توست - خوش بودی ار نشستی از اقبال گاه گاه
دل می‌رود ز دست بگویند کان حریف - دارد دمی ز بازی ما دست خود نگاه
هرچند عقل بیش حذر کرد بیش خورد - بازی ز مهره بازی آن نرگس سیاه
دیوم ز ره نبرد و پریچهر کودکی - هر دم به بازی دگرم می‌برد ز راه
غالب حریفی از همه رو داده بازیم - در نرد دوستی که مساویست کوه و کاه
تا چند محتشم بود ای شاه محتشم - در حبس ششدر غم هجر تو بی‌گناه