فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۲۶

مدعی در مجلسم جا می‌دهد پهلوی تو - تا شود آگاه اگر ناگاه بینم روی تو
از خطایی گه گهم بنواز در پهلوی خویش - تا به تقریب سخن چشم افکنم بر روی تو
نیست رویت در مقابل لیک می‌گوید به من - صد سخن هر جنبشی از گوشهٔ ابروی تو
غیر نگذارد که گردم با سگانت آشنا - تا شوم رسوا اگر گردم به گرد کوی تو
باد را نگذارد از تدبیر در کویت رقیب - تا نیارد سوی من روز جدائی بوی تو
راز چون گوئی به کس رشگم کند کز شرح آن - بی‌زبان با من بگوید نرگس جادوی تو
بر سخن دارند گوش اصحاب و دارد محتشم - چشم در وقت سخن بر چشم مضمون گوی تو

غزل شماره ۵۲۷

چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو - آب حیات میرود پیش تو در زمین فرو
بی‌خبر آمدی فرو در دل بینوای من - شاه به خانهٔ گدا نامده این چنین فرو
در ره آن سهی قدم پای به گل شده فرو - آه اگر بیاورد سر به من حزین فرو
گشته سوار و خورده می من همه جا روان ز پی - تا دگری نیاردش مست ز پشت زین فرو
نرگس چشم ساحرت چون زند آتشم به دل - ریزد از آب دیده‌ام صد گل آتشین فرو
وجه سفید ره نیم سجدهٔ توست وای اگر - خاک در سرای تو ریزدم از جبین فرو
قابل خسروی بود هرکه بسان محتشم - سر به غلامی آورد پیش تو بر زمین فرو

غزل شماره ۵۲۸

زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو - جعد مسلسل بر گشا گو بنده‌ای آزاد شو
چشم مکحل باز کن بر عاشقان افکن نظر - گو در میان مردمان عاشق کشی بنیاد شو
در خانقه سر خوش درآ گو شیخ شهر از دین برا - بگذر به مسجد گو خلل در حلقهٔ زهاد شو
خالی کن اقلیم دلم از لشگر ظلم و ستم - گو در زمان حسن تو ویرانه‌ایی آباد شو
ای در دل غم پرورم صد درد بی‌درمان ز تو - یک مژده درمان بده گو دردمندی شاد شو
از خاطر من بر مدارای ناصح شیرین ادا - کوه غم آن سنگ دل گو محتشم فرهاد شو