فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۵۱۲

باز امشب ز اقتضای شوخ طبعی‌های او - بر سر غوغاست با من چشم بر غوغای او
در حجابست از لب و گوش آن چه می‌گوید به من - با دو چشم والهٔ من نرگس شهلای او
انتظار از آن سوارم می‌کشد کز بار ناز - بس گران می‌جنبد از جارخش استغنای او
در صبوحی می‌تواند کرد پیش از آفتاب - روز را از شب جدا روی جهان آرای او
چون به عزم رقص می‌آید به جنبش قامتش - عشوه پنداری که می‌ریزد ز سر تا پای او
پیش از آن کاید به رقص از انتظارم می‌کشد - نیم جنبشهای مخفی او قد رعنای او
باغبان چندان که گل می‌چیند از بالای شاخ - من گل عیش و طرب می‌چینم از بالای او
در صف بیگانه خوبان دیده‌ام ماهی که هست - صد نشان از آشنائی بیش در سیمای او
داد دقت داده تا آورده جنبش در قلم - صانع یکتا برای حسن بی‌همتای او
مشتری اینست اگر افتاد بر بالای هم - می‌شود امروز صد خون بر سر کالای او
می‌سزد کان خسرو خوبان به این نازد که هست - کوه‌کن رسوای شیرین محتشم رسوای او

غزل شماره ۵۱۳

زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او - تا نشود ز آه من محو نشان پای او
روی به خاکپای او شب به خیال میهنم - دست رسی دگر مرا نیست به خاکپای او
گشت به تلخاکیم لیک خوشم که در جهان - کس نکشید همچو من آرزوی جفای او
آن که ز پای تا به سر گشته بلای جان من - دور مباد یه نفس از سر من بلای او
نقش سم سمند او هر که نشان دهد بمن - گر همه خاک ره بو چشم من است جای او
گرچه ز فقر دمبدم گشت زیاد محتش - محتشمم لقب نشد تا نشدم گدای او

غزل شماره ۵۱۴

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او - تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او
میشود صد نکته‌ام خاطر نشان تا میشود - نیم جنبشها تمام از گوشهٔ ابروی او
زان شکارافکن همینم بس که مخصوص منست - لذت زخم نهانی خوردن از آهوی او
چاک دلها محض حرفی بود تا روزی که کرد - سر ز جیب ناز بیرون نرگس جادوی او
زخم تیر عشق بر ما بود تهمت تا فکند - گردش دوران کمان حسن بر بازوی او
بی‌محابا غوطه در دریای آتش خوردن است - بی‌حذر برقع کشیدن ز آفتاب روی او
دل ز پهلویش برون خواهد فتاد از اضطراب - تن که از ترتیب بزم افتاده در پهلوی او
نکهتش در جنبش آرد خفتگان خاک را - چون فشاند با دگرد از موی عنبر بوی او
گرد آن منظر بگردان یک رهم ای سیل اشک -
کشته چون بیرون بری یکباره‌ام از کوی او
در جنونم آن چه می‌بایست واقع شد کنون -
بخت می‌باید که زنجیر آرد از گیسوی او
محتشم کز دشت و وادی رو به شهر آورد کیست -
شیر دل دیوانه‌ای زنجیر خواه از موی او