غزل شماره ۴۹۹
پردهٔ ما میدری کائین زیبائیست این - عالمی را ساختی رسوا چه رسوائی است این
جلوه کردی با قد رعنا و کشتی خلق را - ای جهانی کشته قدت چه رعنائی است این
وضع بدمستانهات زد مجلس یاران بهم - رسم یاری یا طریق مجلس آرائیست این
هرکه در راهی به عزت کشتهای را دید و گفت - صید ناوک خورده آن ترک یغمائی است این
هرکجا بوی میآمد رفتی آنجا همچو باد - باده پیمائی نگویم باد پیمائی است این
جیب چندین تهمت آلوده است حالا از تو چاک - گر بدانی موجب صد دامن آلائیست این
دی شنید از محتشم هرچند تلخ آن نوش لب - گفت از بیطاقتی و ناشکیبائی است این
غزل شماره ۵۰۰
حسن مینازد به رخسارت چه رخسارست این - فتنه میبارد ز رفتارت چه رفتارست این
بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است - قدسیان را مرغ گلزارت چه گلزارست این
نقد جان آرند و دشنام از لب لعلت خرند - بس فریبنده است بازارت چه بازارست این
آن که میگردد به جرم دیدنت بسمل همان - مینماید میل دیدارت چه دیدارست این
با وجود این همه مردم کشیها هیچکس - نیست ناراضی ز اطوارت چه اطوارست این
از دلم گفتم خبرداری شدی خندان که نه - محض اقار است انکارت چه انکارست این
محتشم با آن که مشتاقند خوبان شعر را - یار بیزار است ز اشعارت چه اشعارست این
غزل شماره ۵۰۱
بر رخ به قصد دل منه زلف دو تا را بیش از این - در کشور خود سرمده خیل بلا را بیش از این
صد ره شکست ای رشک مه حسنت دل و دین را سیه - برطرف مه طرف کله مشکن خدا را بیش از این
دل کرده ساز ای نوش لب در وعده قانونی عجب - گر داری آهنگ طرب بنواز ما را بیش از این
نخل ترت در پیرهن چون نیکشر شد پرشکن - محکم مبند ای سیمتن بند قبا را بیش از این
میدان ظلم از اشک ما شد جای لغزشهای پا - جولان مده بهر خدا رخش جفا را بیش از این
ای دل که میآمد روان تیرش ز قدرت بر نشان - ترسم نداری در کمان تیر دعا را بیش از این
پرسان ز حال محتشم هستی ولی بسیار کم - پرسند ارباب کرم حال گدا را بیش از این