غزل شماره ۴۹۸
به دوستی خودم میکشی که رای من است این - به خویش دشمنی کردهام سزای من است این
گداختم ز جفا تا وفا به عهد تو کردم - بلی نتیجهٔ عهد تو و فای من است این
به قول مدعیم میکشی و نیستی آگه - که در غمی که منم عین مدعای من است این
وفا نگر که دم قتل من ز خیل سگانش - یکی نکرد شفاعت که آشنای من است این
عجب نباشد اگر پا کشم ز مسند قربت - تو آفتابی و من ذرهام چه جای من است این
دلم که گشته ز بیغیرتی مقیم در آن کو - از آن مقام برانش که بی رضای من است این
اگر ز غم برهی محتشم دچار تو گردد - بگو کمینه غلام گریز پای من است این
غزل شماره ۴۹۹
پردهٔ ما میدری کائین زیبائیست این - عالمی را ساختی رسوا چه رسوائی است این
جلوه کردی با قد رعنا و کشتی خلق را - ای جهانی کشته قدت چه رعنائی است این
وضع بدمستانهات زد مجلس یاران بهم - رسم یاری یا طریق مجلس آرائیست این
هرکه در راهی به عزت کشتهای را دید و گفت - صید ناوک خورده آن ترک یغمائی است این
هرکجا بوی میآمد رفتی آنجا همچو باد - باده پیمائی نگویم باد پیمائی است این
جیب چندین تهمت آلوده است حالا از تو چاک - گر بدانی موجب صد دامن آلائیست این
دی شنید از محتشم هرچند تلخ آن نوش لب - گفت از بیطاقتی و ناشکیبائی است این
غزل شماره ۵۰۰
حسن مینازد به رخسارت چه رخسارست این - فتنه میبارد ز رفتارت چه رفتارست این
بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است - قدسیان را مرغ گلزارت چه گلزارست این
نقد جان آرند و دشنام از لب لعلت خرند - بس فریبنده است بازارت چه بازارست این
آن که میگردد به جرم دیدنت بسمل همان - مینماید میل دیدارت چه دیدارست این
با وجود این همه مردم کشیها هیچکس - نیست ناراضی ز اطوارت چه اطوارست این
از دلم گفتم خبرداری شدی خندان که نه - محض اقار است انکارت چه انکارست این
محتشم با آن که مشتاقند خوبان شعر را - یار بیزار است ز اشعارت چه اشعارست این