فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۹۰

ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من - چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من
به قدر عشق اگر در حشر یابد مرتبت عاشق - بود بر دوش مجنون در صف محشر لوای من
شود مجنون ز لیلی منفعل فرهاد از شیرین - چو با مهر تو سنجد داور محشر وفای من
شود دوزخ سراسر حرف من گر عشق خوبان را - گنه داند خدا وانگه به فعل آرد جزای من
اگر در وادی وصلش بنودی یک جهان درمان - مرا تنها جهانی درد کی دادی خدای من
ز بس کز عاشقی پا در کلم ممکن نمی‌دانم - که بیرون آید از گل روز محشر نیز پای من
زهر چشمی شود صد چشمه خون محتشم جاری - چو افتد در میان روز قیامت ماجرای من

غزل شماره ۴۹۱

چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من - ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من
ز رغم من به نوعی مدعی را کام می‌بخشی - که می‌خواهد باخلاص از خدای من بقای من
بکش گر درخور بخشش نیم تا کی روا داری - به بدخواه از پی درخواه جز می التجای من
چو فرمائی که خاصانت به بزم آرند یاران را - به حاجب هم به جنبان گوشهٔ چشمی برای من
ز قرب یار ننهادم ز جای خود قدم بالا - چها در سر گرفتی غیر اگر بودی به جای من
به تشریف غلامی گر بلند آوازه‌ام سازی - زند بر بام چرخ ایام کوس کبریای من

غزل شماره ۴۹۲

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من - برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد - دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب - سر و طوبی قد گل روی بهشت آرای من
هست باقی رشحه‌ای از وصل و جان من کباب - من که امروز این چنینم وای بر فردای من
پر گیاه حسرتی خواهد دمانیدن ز خاک - در پی این کاروان اشگ جهان پیمای من
از تفقدهای عامم نیز کردی ناامید - بیش ازین بود از تو امید دل شیدای من
محتشم افغان که مستغنی است از یاد گدا - پادشاه بی‌غم و سلطان بی‌پروای من