غزل شماره ۴۷۴
ای تو نکرده جز جفا آن چه نکردهای بکن - تیغ بکش به خون ما آن چه نکردهای بکن
ای زده عقل و راه دین خواهی اگر متاع جان - بی خبر از درم درا آن چه نکردهای بکن
چند به منتم کشی کز ستمت نکشتهام - ای ستمت به از وفا آن چه نکردهای بکن
ای که ربودهای به رخ صد دل و مایلی بدین - عقدهٔ زلف برگشا آن چه نکردهای بکن
ای که نبوده بر درت مثل من از جفا کشان - میروم این زمان بیا آن چه نکردهای بکن
ای نه نموده روی مه برده هزار دل ز ره - روی به محتشم نما آن چه نکردهای بکن
غزل شماره ۴۷۵
چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن - تا ابد با خود به این قیدم قوی پیوند کن
ای گل رعنا برای عندلیب بینصیب - نیست گر بوئی به رنگی از خودت خورسند کن
تلخی شیرین لبان ناموس را خوش مایهایست - تا توانی زهر باش ای شوخ و کار قند کن
ای مسیحا دم که صد بیمار در پی میروی - یک نفس بنشین دوای دردمندی چند کن
کعبهٔ مقصودی الحق سر زگمراهان مپیچ - قبلهٔ حاجاتی آخر رو به حاجتمند کن
میرود ای مادر ایام کار ما ز دست - یک سفارش از برای ما به این فرزند کن
اعتمادت نیست گر بر عهدهای محتشم - خیز و هر یک عهد او محکم به صد پیوند کن
غزل شماره ۴۷۶
در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن - صحبت گذشت از زمزمه ای دل خروش آغاز کن
دست خرد کوتاه شد از ضبط ملک عافیت - ای عشق فرصت یافتی بنیاد دست انداز کن
آمد صدای طبل باز از صید گاهی در کمین - شهباز عشقی پر گشودهای مرغ جانپرواز کن
عشق اینک از ره میرسد ای جان به استقبال رو - غم حلقه بر در میزند ای دل برو در باز کن
شد زنده از یک پرسشت تا زندهام مانند من - داری گواهی این چنین رو دعوی اعجاز کن
نوعی که هستی خویش را بنما و بر هم زن جهان - از عهد دیگر دلبران این عهد را ممتاز کن
چون بر مراد محتشم غمگین نواز است آن صنم - ای دل تو نازان شو به غم ای غم تو بر دل ناز کن