فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۶۵

آمدم با ناله‌های زار هم دم هم چنان - مهر برجا عشق باقی عهد محکم همچنان
سر ز سوداهای باطل رفته بر باد و مرا - عزم پابوس تو درخاطر مصمم هم چنان
کشور جان شد ز دست و قلعهٔ تن پست گشت - بر حسار دل هجوم لشگر غم هم چنان
از نم سیلی فنا شد صورت شیرین ز سنگ - صورت شیرین او در چشم پرنم هم چنان
عالمی از خویشتن داری به مستوری مثل - من به شیدائی علم رسوای عالم هم چنان
خلق از امداد عالم گرم شور و مست عیش - من به مرگ بخت خود مشغول ماتم هم چنان
عاشق محروم مرد از رشگ در بزم وصال - با همه نامحرمیها غیر محرم هم چنان
یافت منشور بقا مهر فنا بر خاتمه - نام او سلطان دل را نقش خاتم هم چنان
محتشم بر آستان یار شد یکسان به خاک - مدعی پیش سگان او معظم هم چنان

غزل شماره ۴۶۶

شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان - افتاده دل از پرده برون از تو چه پنهان
هرچند چو فانوس به دل پرده کشیدم - پوشیده نشد سوز درون از تو چه پنهان
تا مهر گیاه خط سبزت شده پیدا - مهر دل من گشته فزون از تو چه پنهان
سرگرمیم از عشق تو بر عاقل و جاهل - روشن شده از داغ جنون از تو چه پنهان
دل کرد بسی کوشش و ننهفت ز مردم - افسانهٔ عشقم به فسون از تو چه پنهان
تا کرده رقیب آرزوی بادهٔ لعلت - هستیم بهم در پی خون از تو چه پنهان
رازی که دل محتشم از خلق نهان داشت - بر جمله عیان گشت کنون از تو چه پنهان

غزل شماره ۴۶۷

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن - کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن
غمزه‌ات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی - می‌تواند کم به بسمل ساختن پرداختن
هرکه را زخمی زدی سر در قفای او منه - صید ناوک خورده را در پی چه لازم تاختن
کام جویان را مده در بزم جای ماه که هست - نقد عصمت باختن عشق از هوس نشناختن
ظلم بیداد است اما آتشی بی‌دود نیست - بی‌کسان را سوختن با ناکسان در ساختن
مهر ورزان راست وجه آزمون از روی زردپ - نقد جان در بوته غم بردن و به گداختن
محتشم می‌آورد بر لشگر عزت شکست - پیش خوبان دم به دم رایت ز آه افراختن