فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۶۴

تا بر سپهر از زر انجم بود نشان - دست در نثار تو بادا درم فشان
این که در ترقی کار تو بس که هست - ذات تو را بهر سر مو صد نشان ز شان
بر صاف سلسبیل کشان طعنه میزنند - از دردجرعه کرمت چاشنی چشان
عدلت ز عدل کسری و کی می‌برد سبق - به ذلت ز بذل حاتم طی می‌دهد نشان
نطق سفیه گفت تو را بارگه نشین - دل بر دهن زدش که بگو پادشه نشان
از زر فشانی تو ره درگهت شده - ممتاز بر زمین چو بر افلاک کهکشان
زان عهد یاد باد که بی‌باده محتشم - میشد خوشان ز خوش دلی خدمت خوشان

غزل شماره ۴۶۵

آمدم با ناله‌های زار هم دم هم چنان - مهر برجا عشق باقی عهد محکم همچنان
سر ز سوداهای باطل رفته بر باد و مرا - عزم پابوس تو درخاطر مصمم هم چنان
کشور جان شد ز دست و قلعهٔ تن پست گشت - بر حسار دل هجوم لشگر غم هم چنان
از نم سیلی فنا شد صورت شیرین ز سنگ - صورت شیرین او در چشم پرنم هم چنان
عالمی از خویشتن داری به مستوری مثل - من به شیدائی علم رسوای عالم هم چنان
خلق از امداد عالم گرم شور و مست عیش - من به مرگ بخت خود مشغول ماتم هم چنان
عاشق محروم مرد از رشگ در بزم وصال - با همه نامحرمیها غیر محرم هم چنان
یافت منشور بقا مهر فنا بر خاتمه - نام او سلطان دل را نقش خاتم هم چنان
محتشم بر آستان یار شد یکسان به خاک - مدعی پیش سگان او معظم هم چنان

غزل شماره ۴۶۶

شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان - افتاده دل از پرده برون از تو چه پنهان
هرچند چو فانوس به دل پرده کشیدم - پوشیده نشد سوز درون از تو چه پنهان
تا مهر گیاه خط سبزت شده پیدا - مهر دل من گشته فزون از تو چه پنهان
سرگرمیم از عشق تو بر عاقل و جاهل - روشن شده از داغ جنون از تو چه پنهان
دل کرد بسی کوشش و ننهفت ز مردم - افسانهٔ عشقم به فسون از تو چه پنهان
تا کرده رقیب آرزوی بادهٔ لعلت - هستیم بهم در پی خون از تو چه پنهان
رازی که دل محتشم از خلق نهان داشت - بر جمله عیان گشت کنون از تو چه پنهان