فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۶۰

رویت که هست صورت چین شرمسار از آن - نقشی است دقت ید صنع آشکار ازان
تحریر یافت صورت و زلفت ولی هنوز - در لرزه است خامه صورت نگار ازان
بر نخل ناز پرور او هرکه بنگرد - یابد کمال قدرت پروردگار از آن
از گلستان او همه کس را به کف گلی است - ما را به سینه خاری و صد خار خار ازان
مردم ز بیم مرگ به عمرند امیدوار - من ناامید ار نیم امیدوار ازان
در هجر می‌دهی خبر آمدن به من - دانسته‌ای که صعب‌تر انتظار ازان
زین نیلگون خمم به همین شادمان که هست - حسن تو را به شیشهٔ می بی‌خمار ازان
باقیست یک دمی دگر از عمرم ای طبیب - بگذر ز چاره‌ام که گذشتست کار ازان
از آهنست سقف فلک گویا که نیست - تیر دعای خسته دلانرا گذار ازان
آورده زور بر دل زارم سپاه غم - ساقی بیار می که برآرم دمار ازان
می‌پرورد می فرح انجام محتشم - خمخانهٔ غمش که منم جرعه خوار ازان

غزل شماره ۴۶۱

تا به کی جان کسی دل بری از هیچ کسان - آفت حسن بتان است هجوم مگسان
تو ز خود غافلی ای شمع ملک پروانه - که چو گل هر نفسی میزنی آتش به کسان
زده آتش به جهان حسن تو وز بیم نفس - تا شود روی تو آئینهٔ آتش نفسان
کشور حسن بیک تاخت بگیری چو شوند - هم رهان ره سودای تو باری فرسان
به حریم حرمت پای سگانست دراز - وز سر کوی تو شیران همه کوته مرسان
رزق شاهنشهی حسن چه داند صنمی - که سجود در او سرزند از بوالهوسان
بندگیها کندت محتشم بی کس اگر - مکنی نسبتش از بنده شناسی به کسان

غزل شماره ۴۶۲

صبا تحیت بلبل به بوستان برسان - درود بنده بخان جهانستان برسان
دعای من که اجابت عنان کشندهٔ اوست - به آن گزیده سوار سبک عنان برسان
ز بخت سرکش خود کام بر من آن چه رسید - به آن امیر سرافراز کامران برسان
زمان چو ز جان می‌رسد به لب قدری - به سمع نکته رس او دوان دوان برسان
به قصهٔ من زار از غرور اگر نرسد - به دوستان وی این طرفه داستان برسان
وگر خود از سر رغبت شود حدیث شنو - چنان که شرط بلاغ است آن چنان برسان
پس از درود بگو ای مسیح هستی بخش - نوید نسخهٔ لطف به خستگان برسان
ز بنده پروریت چون صلای عام رسد - به گوش بندهٔ خاصت صدای آن برسان
سخن به طول رسید ای صبا تو مختصری - ز بندگان به جناب خدایگان برسان
ثنای محتشم بینوای خاک نشین - به خان محتشم پادشه نشان برسان