فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۵۱

ما به عهدت خانهٔ دل از طرب پرداختیم - در به روی خوش دلی بستیم و باغم ساختیم
سایه‌پرور ساخت صد مجنون صحراگرد را - رایتی کاندر بیابان جنون افراختیم
خشک بر جا ماند رخش فارس گردون چو ما - توسن جرات به میدان محبت تاختیم
عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران - تن برون بردیم ازین میدان ولی جان باختیم
گر توکل را درین دریاست دخل ناخدا - بادبان برکش که ما کشتی در آب انداختیم
تا محک فرسا نشد نقد محبت یک به یک - ما زر ناقص عیار خویش را نشناختیم
محتشم بهر چراغ افروزی در راه وصل - هرزه مغز استخوان خویش را بگداختیم

غزل شماره ۴۵۲

بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم - با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم
در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال - آخرالامر چو خورشید جهانگیر شدیم
بعد صد چله به قدی چو کمان در ره عشق - یکی از خاک نشینان تو چون تیر شدیم
قلعهٔ تن که خطر از سپه تفرقه داشت - زان خطر کی به در از رخنهٔ تدبیر شدیم
رد نشد تیر بلای تو به تدبیر از ما - ما همانا هدف ناوک تقدیر شدیم
داد دادیم وفا را و ز بدگوئی غیر - متهم پیش سگان تو به تقصیر شدیم
محتشم عشق و جوانی و نشاط از تو که ما - در غم و محنت آن تازه جوان پیر شدیم

غزل شماره ۴۵۳

تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم - به مراد دل برسی اگر به مراد خود برسانیم
همه شب چو شمع ستاده‌ام که نشانمت به حریم دل - به حریم دل چه شود که اگر بنشینی و بنشانیم
چه کنم نظر به مه دگر که ز دل غم تو رود به در - که ز دیگران دگران شود به تو بیشتر نگرانیم
نیم ارچه وصل تو را سزا به همین خوشم که تو دل ربا - سگ خویش خوانیم از وفا سوی خویش اگرچه نخوانیم
دل تنگ حوصله خون شود ز ستیزهای زبانیت - ز پی ارنه لطف تو دل دهد به کرشمه‌های زبانیم
چه نکو حضوری و وحدتی بود از دو جانب اگر تو را - من ازین خسان بستان و تو ازین بتان بستانیم
گرم از درون بدر افکنی ز برون چو محتشمم مران - سگیم به داغ و نشان تو که نخواند از تو برانیم