فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۲۴

به بزم او حریفان را ز مستی دست و پا بوسم - به این تقریب شاید دست آن کان حیا بوسم
دهم در خیل مستان تن به بدمستی که هر ساعت - روم خواهی نخواهی دست آن شوخ بلا بوسم
چو جنگ آغازد آن بدخو نیاید بر زمین پایم - ازین شادی که دستش در دم صلح و صفا بوسم
خون آن مستی که او خنجر کشد من چون گنه‌کاران - گهش قربان شوم از عجز و گاهی دست و پا بوسم
زمین بوس در آن را گر نیم لایق اجازت ده - که از بیرون دردیوار آن دولت سرا بوسم
دهندم تا ز ماوای سگ کویت نشان تا کی - سر بیگانه گردم خاک پای آشنا بوسم
کبوتر نامه ز آن دلبر چو آرد محتشم شاید - کنم پرواز اگر چون مرغ و بالش در هوا بوسم

غزل شماره ۴۲۵

ای هزارت چشم در هر گوشه سرگردان چشم - آهوی چشم سیه مستان تو را قربان چشم
دردمند از درد چشمت چشم بیماران ولی - درد برچیدن ز چشمت جمله را درمان چشم
خورد تا چشم تو چشم ای نرگس باران اشگ - شوخ چشمان را براند نرگس از بستان چشم
تا دهد چشمم برای صحت چشمت زکوة - نور چشم من پر از در کرده‌ام دامان چشم
چشم بر چشم من سرگشته افکن تا تو را - بهر دفع چشم بد گردم بلاگردان چشم
چشم بر چشم از رقیب محتشم‌پوشان که هست - چشم بر چشم رقیب انداختن نقصان چشم

غزل شماره ۴۲۶

افکن گذر به کلبه ما تا بهم رسد - از گرد رهگذار تو کحلی برای چشم
گر در وثاق خاک نشینان قدم نهی - سازند خاک پای تو را توتیای چشم
بیرون مرو ز منزل مردم نشین خویش - ای منزل تو منظر نزهت سرای چشم
از مردمی اگر به حجاب ای مراد دل - پیدا کنم برای تو جائی ورای چشم
از چشم آفتاب برآید گر افکنی - پرتو به خانه دلم از غرفه‌های چشم
ناید فرو سرم به فلک گر تو سرفراز - آئی فرو به بارگه دل گشای چشم
بر محتشم گذار فکن کز برای توست - گوهر فشانی مژه‌اش در سرای چشم