فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۴۰۱

ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم - غلط بود آن چه من دیدم خطا بود آن چه من کردم
اگر از محنت غربت بمیرم جای آن دارد - که بهر چون تو بدخوئی چرا ترک وطن کردم
اگر از تربتم بوی وفا ناید عجب نبود - که خاک پای آن بدمهر را عطر کفن کردم
چو گوی از غم به سر می‌غلطم و بر خاک می‌گردم - که خود را از چه سرگردان آن سیمین بد نکردم
به زور غصه‌ام کشت آن که عمری از برای او - گرفتم کوه غم از پیش و کار کوهکن کردم
تواکنون گر دلی داری به سر کن محتشم با او - که من خود ترک آن سنگین دل پیمان‌شکن کردم

غزل شماره ۴۰۲

به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار می‌کردم - که جانب داری فهم از ادای یار می‌کردم
ز بختم با حریفان کار مشکل شد که پی در پی - به تعلیم اشارات نهانش کار می‌کردم
زبان در بحث با اغیار و دل در مشورت با او - من از دل بی‌خبر نظارهٔ دیدار می‌کردم
رخن می‌گفتم اندر بزم با پهلونشینانش - نظر را در میان مشغول آن رخسار می‌کردم
نوید بزم خاصم دوش باعث بود در مجلس - که بهر زود رفتن کوشش بسیار می‌کردم
رقیبی بود در بیداری شبگردیم با او - که پی گم کرده امشب سیر با اغیار می‌کردم
نهان می‌خواستم چون از حریفان لطف او با خود - بهر یک حرفی از بی‌لطفیش اظهار می‌کردم
در افشای جدل با مدعی از مصلحت بینی - به ظاهر گفتگوئی نیز با دل‌دار می‌کردم
نمی‌شد محتشم گر دوست امشب هم زبان من - میان دشمنان کی جرات این مقدار می‌کردم

غزل شماره ۴۰۳

به بزمش دوش رنگ‌آمیزی بسیار می‌کردم - که می‌گفت از می و مستی و من انکار می‌کردم
گنه‌کارانه ماندم سر به پیش غمزه‌اش آن دم - ه ذکر عشق می‌کرد و من استغفار می‌کردم
نمی‌دیدم به سویش تا نمی‌شد مدعی غافل - به او عشق نهان خود چنین اظهار می‌کردم
به چشم رمز گو می‌کرد سحر اندر جواب من - به ایماعرض شوقی چون به آن پرکار می‌کردم
و او میدید سوی من به سوی غیر می‌دیدم - حذر کردن ازو خاطر نشان یار می‌کردم
به نام دیگری در عشق می‌گفتم حدیث خود - حریف نکته دان را واقف اسرار می‌کردم
شد امشب محتشم یار از نظر بازی من راضی - که سویش دیده بعد از دیدن اغیار می‌کردم