غزل شماره ۳۹۵
من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم - به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم
ز استغنا نمیگشتم به گرد کعبه لیک آخر - سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم
سرم چون گوی میباید فکند از تن به جرم آن - که عمری بر سر کوی تو بیحاصل به سر گشتم
ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن - که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچارهتر گشتم
اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان - وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم
به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی - که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم
اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی - که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم
غزل شماره ۳۹۶
چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم - چندان نگهم داشت که از یاد تو رفتم
چون فاختهٔ سنگ ستم خرده ازین باغ - دل در گرو جلوهٔ شمشاد تو رفتم
بشتاب ز دنبال که با زخم غریبی - از صید گه غمزهٔ صیاد تو رفتم
برکس مکن اطلاق هلاکم که ز دنیا - از سعی اجل هم نه بامداد تو رفتم
پوشیده کفن سوی مکافات گه حشر - تا زین ستم اباد برم داد تو رفتم
خسرو ز جهان میشد و آهسته به شیرین - میگفت که من در سر فرهاد تو رفتم
نالان به درش محتشم از بس که نشستی - من منفعل از ناله و فرهاد تو رفتم
غزل شماره ۳۹۷
ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم - ز گریه رخت به غرقاب خون کشیدم ورفتم
قدم به زمین ریخت از دو شیشهٔ دیده - گلاب آن گل حسرت که از تو چیدم و رفتم
ز نخل تفرقه خیزت که داد بر به رقیبان - علاقه دل و پیوند جان بردم و رفتم
چو غیر چید گل وصلت از مساهله من - چو خار در جگر خویشتن خلیدم و رفتم
درون پرده صبرم ز حد چو رفت تحمل - ز پاس دامن آن پرده بر دریدم و رفتم
رخ امید به عهدت ز عاقبت نگریها - سیه در آینهٔ بخت خویش دیدم و رفتم
به پند دیدهٔ صحبت پسند کار نکردم - نصیحت دل عزلت گزین شنیدم و رفتم
مرا لقب کن ازین پس سگ رمیده ز آهو - کز آهوئی چو تو با صد هوس رمیدم و رفتم
شکیب را چو نیامد ز پس نوید امیدی - به شرح محتشم پیش بین رسیدم و رفتم