فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۹۴

بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم - سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم
طوطی ناطقه‌ام قوت گفتار نداشت - دیدم آئینهٔ روی تو و گویا گشتم
کام جان با خط سبز و لب جان‌بخش تو بود - هرزه عمری ز پی خضر و مسیحا گشتم
چون برم پی به مقام تو گرفتم چو صبا - پا ز سر کردم و سر تا سر دنیا گشتم
منم ای شمع بتان مرغ سمندر خوئی - که چو پروانه به دوران تو پیدا گشتم
تاب دیدار تو چون آورم ای غیرت حور - من که نادیده مه روی تو شیدا گشتم
هرکه پیمود ره الفت من وحشی گشت - بس که باوحش من بادیه پیما گشتم
محتشم تا روش فقر و فنا دانستم - منکر جاه جم وحشمت دارا گشتم

غزل شماره ۳۹۵

من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم - به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم
ز استغنا نمی‌گشتم به گرد کعبه لیک آخر - سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم
سرم چون گوی می‌باید فکند از تن به جرم آن - که عمری بر سر کوی تو بی‌حاصل به سر گشتم
ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن - که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچاره‌تر گشتم
اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان - وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم
به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی - که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم
اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی - که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم

غزل شماره ۳۹۶

چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم - چندان نگهم داشت که از یاد تو رفتم
چون فاختهٔ سنگ ستم خرده ازین باغ - دل در گرو جلوهٔ شمشاد تو رفتم
بشتاب ز دنبال که با زخم غریبی - از صید گه غمزهٔ صیاد تو رفتم
برکس مکن اطلاق هلاکم که ز دنیا - از سعی اجل هم نه بامداد تو رفتم
پوشیده کفن سوی مکافات گه حشر - تا زین ستم اباد برم داد تو رفتم
خسرو ز جهان می‌شد و آهسته به شیرین - می‌گفت که من در سر فرهاد تو رفتم
نالان به درش محتشم از بس که نشستی - من منفعل از ناله و فرهاد تو رفتم