غزل شماره ۳۹۰
اگر دوری ز من در آرزویت زار میمیرم - وگر پیش منی از لذت دیدار میمیرم
ز درد هجر زارم بر سر من زینهار امشب - گذاری کن که من زین درد بیزنهار میمیرم
بسویم بین و یک حسرت برون کن از دلم جانا - که از نادیدنت با حسرت بسیار میمیرم
با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم - ماتی خود ز تو در بازی اول دیدم
غزل شماره ۳۹۱
خانهٔ دوری دل از همه پرداختهام - وانداران بهر تو وحدتکدهای ساختهام
زیر این سقف مقرنس به ازین جائی نیست - که من تنگ دل از بهر تو پرداختهام
هست دیگ طربم ز آتش بیدود بهجوش - تا سر از همدمیت شعلهٔوش افراختهام
کس نینداخته در ساحت این تنگ فضا - طرح صرحی که من از بهر تو انداختهام
محتشم نزد خرد تنگ فضائیست جهان - کز قناعت من دلتنگ به دان ساختهام
غزل شماره ۳۹۲
لب پر سوال بر سر راهی نشستهام - سائل نیم به وعده ماهی نشستهام
زان شمع بس که داشتهام دوش اضطراب - گاهی چو شعلهٔ خاسته گاهی نشستهام
گل میدمد ز دامن و چشمم که روز و شب - با دستهٔ گلی چو گیاهی نشستهام
صیادوار ز آهوی دیر التفات او - پیوسته در کمین نگاهی نشستهام
دل ساخت سینه را سیه از دود خود ببین - در پهلوی چه خانهٔ سیاهی نشستهام
روز فریب بین که گذشت است محتشم - سالی که من به وعده ماهی نشستهام