غزل شماره ۳۸۸
ای دهانت را موکل خضر خط بر سلسبیل - رشحهای بر دوزخ آسایان هجران کن سبیل
گر به جای آتش نمرود بودی یک شرار - ز آتش هجران خلل میکرد در کار خلیل
آب رود نیل را از دست ناید رفع آن - عشق یوسف بر زلیخا چون کشید انگشت نیل
کام بخشی عالمی را لیک غیر از عاشقان - حاتم وقتی ولی نسبت به خیل خود به خیل
ای به قتل عاشقان خوشوقت چونوقتست آن - کافتد اندر دشت محشر چشم قاتل بر قتیل
محتشم پرواز مرغ قدرت او گرد او - نیست ممکن گر برو بندند بال جبرئیل
غزل شماره ۳۸۹
گر پردهٔ گردون ز سرشگم نکشد نم - میسوزمش از صاعقه آه به یکدم
گر سر فنی از تن چون موی من ای شوخ - مهرت ز دل من سر موئی نشود کم
چون موی توام در دو جهان جهان روی سیه باد - گر یک سر موی تو فروشم به دو عالم
گر دم به دمم گریه گلو گیر نگردد - در نه فلک آتش زنم از آه دمادم
ای جای دلنشین تو مهمان سرای چشم - یک دم چراغ دل شو و بنشین به جای چشم
غزل شماره ۳۹۰
اگر دوری ز من در آرزویت زار میمیرم - وگر پیش منی از لذت دیدار میمیرم
ز درد هجر زارم بر سر من زینهار امشب - گذاری کن که من زین درد بیزنهار میمیرم
بسویم بین و یک حسرت برون کن از دلم جانا - که از نادیدنت با حسرت بسیار میمیرم
با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم - ماتی خود ز تو در بازی اول دیدم