غزل شماره ۳۸۵
زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل - ز در درآ و ببین خانهٔ مصور دل
در آرزوست مه خرگهی که بر گردون - منور از تو کند خانهٔ مدور دل
دلم شکفت که از میل طبع خلوت دوست - سبب نزول تو شد خانهٔ محقر دل
لب امید بلبیک محتشم بگشا - که یار بر سر لطفست و میزند در دل
غزل شماره ۳۸۶
گر پا نهی ز لطف به مهمانسرای دل - پیش تو جان به پیشکش آرم چه جای دل
بهر گذار کردنت از غرفههای چشم - درها گشاده بر حرم کبریای دل
بنای صنع بهر تو نامهربان نهاد - از آب و خاک مهر و محبت بنای دل
تا شد نگارخانهٔ چشمم تهی ز غیر - پیدا شد از برای تو جائی ورای دل
بنشین به عیش و ناز که از نازنین بتان - مخصوص توست خانه نزهت فزای دل
از بهر ذکر خلوتیان کرده محتشم - وصف تو را کتابه خلوت سرای دل
غزل شماره ۳۸۷
گشته در عشق کار من مشکل - مردن آسان و زیستن مشکل
طرفهتر آنکه نیست با معشوق - این زمان اختلاط من مشکل
نه به آن ماه رو نگه دشوار - نه به آن نوش لب سخن مشکل
نه کشیدن به سوی خود گستاخ - سر آن زلف پر شکن مشکل
نه ز روی دراز دستیها - دستبازی به آن ذقن مشکل
نه لب طفل آرزویم را - زان لبان خوردن لبن مشکل
چیدن گل میسر است اما - غارت خرمن سمن مشکل
بوسه کم میخورم به کام که هست - راه بردن به آن دهن مشکل
دستباری است اندکی آسان - لیک از آن سوی پیرهن مشکل
گر یکی خواب گه دو پیکر راست - صحبت تنگ تن به تن مشکل
محتشم گل به چین و لاله که هست - میوه چیدن درین چمن مشکل