غزل شماره ۳۷۸
ما که میسازیم خود را در فراق او هلاک - از وفای او به جانیم از برای او هلاک
لطف او در رنگ استغنا و بر من عکس غیر - از برای لطف استغنا نمای او هلاک
من که تنگ آوردنش در بر تصور کردهام - میشوم از رشگ تنگی قبای او هلاک
گر بجنبد باد میمیرم که از بیتابیم - بهر جنبشهای زلف مشگسای او هلاک
ای فلک یک روز کامم از وفای او بده - پیش از آن روزی که گردم از جفای او هلاک
مینهد تا غمزه ناوک در کمان میسازدم - اضطراب نرگس ناوک گشای او هلاک
زخم دلخواهی که خورد از دست جانان محتشم - مدعی از رشک خواهد شد به جای او هلاک
غزل شماره ۳۷۹
ای قدت همچو نیشکر نازک - تنت از پای تا به سر نازک
همچو عضو تو سر و قد زیبا - همه جای تو سیم بر نازک
از زمین ارم به آب حیات - ندهد چون قدت شجر نازک
بی خبر زد کرشمهات رگ جان - بودش از بس که بیشتر نازک
هست از روی نازک اندامان - کف پای تو بیشتر نازک
بسته خوش طاقهای ابرویت - دست قدرت به یکدیگر نازک
جان مجنون گداختی لیلی - گر بدی خویش آن قدر نازک
دارد آزار بس که افتاده - کوه سیمش گران کمر نازک
محتشم نیست در بنی آدم - خوی چون خوی آن پسر نازک
غزل شماره ۳۸۰
مژده ای صبر که شد هجرت هجران نزدیک - یوسف مصر وفا گشت به کنعان نزدیک
غم غمین از خبر فرقت دوری شد و گشت - دوری فرقت و محرومی حرمان نزدیک
گشت سررشته بعد من از آن در کوتاه - شد ره مور به درگاه سلیمان نزدیک
کرد عیسی ز فلک مرحله چند نزول - درد این خاک نشین گشت به درمان نزدیک
بوی خیر آید ازین وضع که یک مرتبه شد - کوی درویش به نزهت گه سلطان نزدیک
قرب آن سرو سمن پیرهن از شوق مرا - چاک پیراهن جان ساخت به جانان نزدیک
محتشم گرچه نشد قطع ره هجر تمام - حالیا راه طلب گشت به جانان نزدیک