فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۶۸

بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف - می‌توان مرد از برای او تکلف برطرف
تا نگردد سیر عاشق بر سر خوان وصال - بود در منع زلیخا حق یوسف برطرف
خاصه من کرده باغ وصل را اما در آن - بر تماشا نیستم قادر تکلیف بطرف
فیض من بنگر که چون رفتم به بزمش صد حجاب - در میان آمد ولی شد بی توقف برطرف
چند آری در میان تعریف بزم صوفیان - باده صافی به دست آور تصرف بر طرف
بخت ساعت ساعتم از وصل سازد کامیاب - گر شود از وعدهای او تخلف برطرف
محتشم مرد و ز تیغش مشکل خود حل نساخت - تا ابد مشکل که گیرد زین تاسف برطرف

غزل شماره ۳۶۹

آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف - آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف
طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد گوهری - گوهر یک دانه هم رنگ خزف شد حیف حیف
آن کمان ابرو که کس انگشت بر حرفش نداشت - تیر طعن عیب جویان را هدف شد حیف حیف
آن که کام از لعل او جستن بزر ممکن نبود - گنج تمکینش به نادانی تلف شد حیف حیف
آن که خواندش مادر ایام فرزند خلف - عاقبت دل خوش کن صد ناخلف شد حیف حیف
نوگلی کز صوت بلبل پنبه‌اش در گوش بود - واله چنگ و نی و آواز دف شد حیف حیف
محتشم از درد گفتی آن چه در دل داشتی - کوش هر بی‌درد این در را صدف شد حیف حیف

غزل شماره ۳۷۰

زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق - من از کمال محبت جهان جهان مشتاق
نهان ز چشم بدان صورت تو را این است - که دایمم من صورت طلب به آن مشتاق
ز دست کوته خود در هوای زلف توام - چو مرغ بی‌پر و بالی به آشیان مشتاق
به محفل دگران در هوای کوی توام - چو آن غریب که باشد به خانمان مشتاق
کنم سراغ سگت همچو کسی که بود - ز رازهای نهانی به همزبان مشتاق
عجب که ذکر تو جزء شهادتم نشود - ز بس که هست به نام خوشت زبان مشتاق
به محتشم چه فسون کرده‌ای که می‌گردد - نفس نفس به تو مایل زمان زمان مشتاق