فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۶۷

دهد اگرچه برون در بی‌شمار صدف - تو آن دری که برون ناید از هزار صدف
برای چون تو دری شاید ای چکیدهٔ صنع - اگر دهان بگشاید هزار بار صدف
عجب که تا به قیامت محیط هستی را - گران شود به چنین در شاهوار صدف
توان گرفت بزر ز احترام گوشی را - که در راز تو را باشد ای نگار صدف
شدست معتبر از خلعت تو مادر دهر - بلی ز پرتو در دارد اعتبار صدف
به جنبش آمده تا بحر هستی از اثرش - چنین دری نفکنده است برکنار صدف
به عهد محتشم از عقد نظم گوش جهان - چنان پر است که از در شاهوار صدف

غزل شماره ۳۶۸

بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف - می‌توان مرد از برای او تکلف برطرف
تا نگردد سیر عاشق بر سر خوان وصال - بود در منع زلیخا حق یوسف برطرف
خاصه من کرده باغ وصل را اما در آن - بر تماشا نیستم قادر تکلیف بطرف
فیض من بنگر که چون رفتم به بزمش صد حجاب - در میان آمد ولی شد بی توقف برطرف
چند آری در میان تعریف بزم صوفیان - باده صافی به دست آور تصرف بر طرف
بخت ساعت ساعتم از وصل سازد کامیاب - گر شود از وعدهای او تخلف برطرف
محتشم مرد و ز تیغش مشکل خود حل نساخت - تا ابد مشکل که گیرد زین تاسف برطرف

غزل شماره ۳۶۹

آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف - آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف
طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد گوهری - گوهر یک دانه هم رنگ خزف شد حیف حیف
آن کمان ابرو که کس انگشت بر حرفش نداشت - تیر طعن عیب جویان را هدف شد حیف حیف
آن که کام از لعل او جستن بزر ممکن نبود - گنج تمکینش به نادانی تلف شد حیف حیف
آن که خواندش مادر ایام فرزند خلف - عاقبت دل خوش کن صد ناخلف شد حیف حیف
نوگلی کز صوت بلبل پنبه‌اش در گوش بود - واله چنگ و نی و آواز دف شد حیف حیف
محتشم از درد گفتی آن چه در دل داشتی - کوش هر بی‌درد این در را صدف شد حیف حیف