غزل شماره ۳۵۹
دارم از طبع ستم خیز تو حظی و چه حظ - وز عتاب شعف آمیز تو حظی و چه حظ
میکنم با نفس آمیز نگههای عجب - از نگاه غضبآمیز تو حظی و چه حظ
آن که وی جرعهکش بزم تو بود امشب داشت - پیش اغیار به پرهیز تو حظی و چه حظ
نیم بسمل شده تیغ تغافل امروز - میکند از نگه تیز تو حظی و چه حظ
دل که از شوق کلام تو کبابست کباب - دارد از لعل نمک ریز تو حظی و چه حظ
وقت تغییر عذارت که شد آزرده رقیب - کردم از سبزهٔ نوخیز تو حظی و چه حظ
محتشم را که به یک موی دل آویختهای - دارد از موی دلاویز تو حظی و چه حظ
غزل شماره ۳۶۰
تا میان من و آن مه شده کلفت واقع - به رقیبم شده بیواسطه کلفت واقع
به مهی درگذری یک نظر افکندم دوش - شد میان من و یاران همه صحبت واقع
متهم ساخت به عشق دگرم یار و نگفت - کاین تعشق شده باشد به چه صورت واقع
کار موقوف نگاهیست میان من و او - گر بود صد جدل و خشم و کدورت واقع
میرسد مست جنون تیغ به کف گرم غضب - شدی ای دل سر راهش به چه جرات واقع
ای نگهبان نبود گر رخ آن مه منظور - میتوان از تو کشید ای همه منت واقع
محتشم بردرش از خدمت خود هرزه ملاف - آید از بیهنری چون تو چه خدمت واقع
غزل شماره ۳۶۱
آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع - این زمان نیست به صد لطف نهانی قانع
غیر کز مرده لان بود به یک پرسش تو - نیست اکنون به حیات دو جهانی قانع
ابر لطف تو به سیلاب جهانی مشغول - لب من تشنه بیک قطره چکانی قانع
گر به شیرین سخنی خوش نکنی کام رقیب - میشوم از تو به این تلخ زبانی قانع
نیم زخمی به جگر دارم و دانم که به آن - نشود یار به این سخت کمانی قانع
پیش آن شاه جهانگیر بمیرم صد بار - که گدائیست به یک کلبه ستانی قانع
غیر را ساخت به یک آیت رحمت زنده - محتشم مرد به یک فاتحه خوانی قانع