غزل شماره ۳۵۶
به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ - چنان که ز وصل آن چنان ندارم حظ
به غیر حیرت عشقت چه باعث است ای گل - که چشم دارم و از گلستان ندارم حظ
ز بس که خوردهام از قاصدان فریب اکنون - به هیچ مژده من بدگمان ندارم حظ
نوید عمر ابد هم به گوش ناخوش نیست - که بی تو بس که به جانم ز جان ندارم حظ
به مزدی سفرم کاش خانمان سکون - که از وطن من بیخانمان ندارم حظ
زهم ببر ز من ای همزبان که من بی او - زبان ندارم و از هم زبان ندارم حظ
ره جهان دگر محتشم کنون سر کن - که بهر عمر چنین زین جهان ندارم حظ
غزل شماره ۳۵۷
من بیتو ندارم از چمن حظ - دور از سمنت ز یاسمن حظ
بی روی تو در چمن ندارند - از صحبت هم گل و سمن حظ
بیقد تو نارواست کردن - از دیدن سرو و نارون حظ
یک ذره نمیفروشم ای گل - تشویق تو من به صد تومن حظ
خوش میکند از دراز دستی - آغوش تو از تو سیمتن حظ
با حسن طبیعت است کز وی - با طبع کنند مرد و زن حظ
جعد تو ذقن طراز دل را - چون تشنه از آن چه ذقن حظ
جز جام که دید از آن دهن کام - جز جامه که کرد ازان بدن حظ
ای می که به جوشم از تو چون خم - خوش داری از آن لب و دهن حظ
این پیرهن این توای که داری - زان جوهر زیر پیرهن حظ
بیتابم از این که میکند زلف - بازی بازی از آن ذقن حظ
لب میگریزم از حسد که دارد - خط زان دو لب شکرشکن حظ
در مهد که دایه ساقیش بود - میکرد از آن لبان لبن حظ
گو شیخ مگو مراخطا کار - من دارم از آن بت ختن حظ
او ره زن کاروان جانهاست - وین قافله را ز راه زن حظ
پر زلزله شد جهان و دارد - زان زلزله در جهان فکن حظ
با لذت عشق خسروی داشت - شیرین ز مذاق کوهکن حظ
پروانه قرب شمع یابد - مرغی که کند ز سوختن حظ
شد گرم که آردم به اعراض - اعراض رقیب داشتن حظ
بد خوئی محتشم به این خوی - خطیست که دارد از سخن حظ
رغزل شماره ۳۵۸
غزل شماره ۳۵۹
دارم از طبع ستم خیز تو حظی و چه حظ - وز عتاب شعف آمیز تو حظی و چه حظ
میکنم با نفس آمیز نگههای عجب - از نگاه غضبآمیز تو حظی و چه حظ
آن که وی جرعهکش بزم تو بود امشب داشت - پیش اغیار به پرهیز تو حظی و چه حظ
نیم بسمل شده تیغ تغافل امروز - میکند از نگه تیز تو حظی و چه حظ
دل که از شوق کلام تو کبابست کباب - دارد از لعل نمک ریز تو حظی و چه حظ
وقت تغییر عذارت که شد آزرده رقیب - کردم از سبزهٔ نوخیز تو حظی و چه حظ
محتشم را که به یک موی دل آویختهای - دارد از موی دلاویز تو حظی و چه حظ