غزل شماره ۳۵۴
گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط - رفتن از ره به زبان تو غلط بود غلط
از تو هر جور که شد ظاهر و کردم من زار - حمل بر لطف نهان تو غلط بود غلط
من بینام و نشان را به سر کوی وفا - هرکه میداد نشان تو غلط بود غلط
با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق - هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط
تا ز چشم تو فتادم به نظر بازی من - هر کجا رفت گمان تو غلط بود غلط
در وفای خود و بدعهدی من گرچه رقیب - خورد سوگند به جان تو غلط بود غلط
محتشم در طلبش آن همه شب زنده که داشت - چشم سیاره فشان تو غلط بود غلط
غزل شماره ۳۵۵
صبر در جور و جفای تو غلط بود غلط - تکیه برعهد و وفای تو غلط بود غلط
پیش ابروی کجت سجده خطا بود خطا - سر نهادن به رضای تو غلط بود غلط
با تو شطرنج هوس چیدن و بودن ز غرور - ایمن از مغلطهای تو غلط بود غلط
دردبر درد خود افزودن و صابر بودن - به تمنای دوای تو غلط بود غلط
چون بناشادیم ای شوخ بلا بودی شاد - شادبودن به بلای تو غلط بود غلط
بود چون رای تو آزار من از بهر رقیب - دیدن آزار برای تو غلط بود غلط
محتشم حسرت پابوس تو چون برد به خاک - جانفشانیش به پای تو غلط بود غلط
غزل شماره ۳۵۶
به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ - چنان که ز وصل آن چنان ندارم حظ
به غیر حیرت عشقت چه باعث است ای گل - که چشم دارم و از گلستان ندارم حظ
ز بس که خوردهام از قاصدان فریب اکنون - به هیچ مژده من بدگمان ندارم حظ
نوید عمر ابد هم به گوش ناخوش نیست - که بی تو بس که به جانم ز جان ندارم حظ
به مزدی سفرم کاش خانمان سکون - که از وطن من بیخانمان ندارم حظ
زهم ببر ز من ای همزبان که من بی او - زبان ندارم و از هم زبان ندارم حظ
ره جهان دگر محتشم کنون سر کن - که بهر عمر چنین زین جهان ندارم حظ