غزل شماره ۳۴۹
منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص - تو غلط مهر به غمخواری اغیار حریص
باغ حسن تو نم از خون جگر میطلبد - گریزاریست مرا دیدهٔ خونبار حریص
ز آب و آیینه بجو صورت این سر که چراست - به تماشای جمالت در و دیوار حریص
مرض عشق من آن مایهٔ بد نامیها - کرده او را به هلاک دل بیمار حریص
خنده فرمای لب حسن که آن زاری ماست - یار را کرده به آزار دل زار حریص
زود جانها به بهای دهنش رفته که بود - جنس نایاب و محل تنگ و خریدار حریص
میتوان باخت ز بسیاری لطفش به رقیب - که حریص است به آزارم و بسیار حریص
نازکاین نوع شود سلسله جنبان هوس - به طلب چون نشود طبع طلبکار حریص
محتشم حرص تو ظاهر شده در دیدن او - که به خونت شده آن غمزهٔ خونخوار حریص
غزل شماره ۳۵۰
آخر ای سنگدل از کشتن ما چیست غرض - غیر اگر بی غرضی نیست تو را چیست غرض
تو جفا پیشه چو یاری ده اهل غرضی - پس ازین یاری و اظهار وفا چیست غرض
باز در نرد محبت غلطی باختهای - ای غلط باز ازین مغلطها چیست غرض
گر به خوبان دگر پیش تو هم از پی غیر - گنهی نیست ز تهدید جزا چیست غرض
غیر را دوش چو راندی به غضب باز امروز - زین نهان خواندن اندیشه فزا چیست غرض
جوهر حسن بود حسن وفا حیرانم - که نکویان جهان را ز جفا چیست غرض
محتشم داشت فغان و تو در آزار او را - شاه را ورنه ز آزار گدا چیست غرض
غزل شماره ۳۵۱
ای طاعت تو بر همهٔ کائنات فرض - ذکرت بر اهل صومعه و سومنات فرض
گر سجدهٔ بشر ملک از یک جهت نمود - آمد سجود تو ز جمیع جهات فرض
ای در درون صد شکر ستان برون فرست - چیزی که هست در همهٔ گیتی زکات فرض
ای دل ز جامروز جفایش که در وفاست - ورزیدن تحمل و حلم و ثبات فرض
در وی مبین دلیر که ارباب عقل را - ضیط دل است لازم و حفظ حیات فرض
ای شیخ شکر کن تو کزین قد فارغی - شکر فراغتست بر اهل نجات فرض
بر محتشم که هست به یاد تو روز و شب - بیخورد و خواب نیست چو صوم و صلات فرض