غزل شماره ۳۴۳
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش - نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او - به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او - که در جنبش به غیر از سایهٔ او نیست همتایش
براندازد ز دل بنیاد آرام آن سهی بالا - چو اندازد هوای رقص جنبش در سر و پایش
به تکلیف آمد اندر رقص اما فتنه کرد آن گه - که میل طبع بیتکلیف میشد در تماشایش
فشانم بر کدامین جلوهاش جان را که پنداری - دگرگون جلوه پردازیست هر عضوی ز اعضایش
به رقص آیند در زنجیر زلفش محتشم دلها - چو باد جلوه بی حد در سر زلف سمن سایش
غزل شماره ۳۴۴
مهی که زینت حسنست گرمی خویش - طپانچه بر رخ خورشید میزند رویش
چرنده را ز چرا باز میتواند داشت - نگاه دلکش ناوک گشای آهویش
هزار خنجر زهر آب داده نرگس او - کشیده بهر دلیری که بنگرد سویش
چنان ربود دل مرا که هیچ دیده ندید - همین کدیایت محل غمزهٔ محل جویش
ز راه دیده به دل میرسد هزار پیام - به نیم جنبشی از گوشهای ابرویش
خدنگ نیمکش غمزهاش نخورده هنوز - به من چشانده فلک زور و دست و بازویش
نهفته کرده کمانی به زه که بیخبرند - ز ناوک افکنی آن دو چشم جادویش
خموشیش نه ز اعراض بود دی که نداد - به لب مجال سخن غمزه سخنگویش
هنوز محتشم آن ماه نارسیده ز راه - بیا ببین که چه غوغاست بر سر کویش
غزل شماره ۳۴۵
پری وشی دل دیوانه میکشد سویش - که نیست حد بشر سیر دیدن رویش
به نوگلی نگرانم که میدمد چو گیاه - کرشمه از در و دیوار گلشن کویش
هنوز تیغ نیالوده تیز دستی بین - که موج خون ز زمین میرسد به بازویش
قیامتست قیامت که صور فتنه دمید - جهان ز فتنهٔ نو خیز قد دلجویش
ز خاک یوسف گل پیرهن دمد گل رشک - اگر به مصر بردبار از چمن بویش
چه رغبت است که سر بر نمیتواند داشت - ز مزرع دل مردم چرنده آهویش
ز دور کرد شکاری مرا رساند از سحر - خدنگ نیمکش غمزه چشم جادویش
لبش خموش و زبان کرشمهاش گویا - ز نکته پروری گوشههای ابرویش
چو محتشم به نخستین خدنگ او افتاد - هزار بوسه فلک زد به دست و بازویش