فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۳۸

آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش - و آن خیرگی و طرف کله برشکستنش
آن تیر غمزه پرکش و از منتظر کشی است - موقوف صد کمان ز کمانخانه جستنش
سروی است در برم که براندام نازنین - ماند نشان ز بند قبا چست بستنش
سر رشتهٔ رضا به دل غیر بسته یار - اما چنان نبسته که به توان گسستنش
باشد کمینه بازی آن طفل بر دلم - بر همزدن دو چشم و به صد نیش خستنش
صیدیست محتشم که به قیدی فتاده لیک - مرگیست بی‌تکلف از آن قید رستنش

غزل شماره ۳۳۹

بزم برهم زده‌ای ای دل بر خشم به جوش - چشم از جنگ بغوغالب از اعراض خموش
گرمیش شعلهٔ فروزان ز رخ ماه شعاع - تلخیش زهر چکان از دو لب زهر فروش
خواب بیهوشی و کیفیت مستی ز سرش - جسته از پرزدن مرغ سراسیمه هوش
ضبط بیتابی خود کرده ولی در حرکت - پیرهن زان تن و اندام و قبازان برو دوش
داغ دلهای فکار از حرکاتش به خراش - مرغ جانهای نزار از سکناتش به خروش
سخنی کامده از حوصلهٔ ناطقه بیش - لب فرو بستنش از نطق فروبسته بگوش
محتشم هرکه خورد باده به دشمن ناچار - کند آخر می اعراض بدین مرتبه نوش

غزل شماره ۳۴۰

ز خانه تاخت برون کرده ساغری دو سه نوش - لب از شراب در آتش گل از عرق در جوش
خمار رفته ز سر تازه نشاء از می تلخ - اثر ز تلخی می در لبان شهدفروش
چو شاخ گل شده کج در میان خانه زین - اتاغه از سر دستار میل سر دوش
ز رخش راندنش از ناز در نشیب و فراز - زمین ز شوق به افغان و آسمان به خروش
نموده دوش بدوش ابروان خم به خمش - به زور غمزهٔ کمان‌ها کشیده تا سردوش
سرشک کرده هم آغوش کامکاران را - قبای ترک که تنگش کشیده در آغوش
لباس بزم به برآمد آن چنان که مگر - رود جریده زند برهزار جوشن پوش
ز حالت مژه آن عقل مات مانده که چون - یکی شراب خورد دیگری رود از هوش
ستاده محتشم از دور بهر عرض نیاز - لب از اشاره به جنبش زبان عرض خموش