غزل شماره ۳۳۳
ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش - ز گلیست خار در کف که نچیدهام هنوزش
ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون - که به جرئت تخیل نگزیدهام هنوزش
ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون - که به لب رسیده اما نچشیدهام هنوزش
به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری - که به سوی خویش یک مو نگشیدهام هنوزش
دل پرده سوز دارد هوس لباس دردی - که به قد طاقت او نبریدهام هنوزش
به برم لباس غیرت شده نام خرقهای را - که ز جیب تا به دامن ندریدهام هنوزش
ز دریچهٔ محبت به دلم فتاده پرتو - ز همه جهان فروزی که ندیدهام هنوزش
همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعائی - که ز زیر لب برآن بت ندمیدهام هنوزش
که ز محتشم رساند به مه من این غزل را - که من گدا به خدمت نرسیدهام هنوزش
غزل شماره ۳۳۴
ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش - منت این و آن مکش تیغ بکش مرا بکش
ناوک غمزه چون زنی گر نکنند جان سپر - ماه و شان نشانهٔ وش تیغ بکش مرا بکش
دست به تیغ چون زنی آتش شوق از دلم - گر نشود زبانه کش تیغ بکش مرا بکش
نامهٔ قتل محتشم چون کنی از جفا روان - گر نکند ز مژده غش تیغ بکش مرا بکش
غزل شماره ۳۳۵
بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش - گر کشد هجر تو را جان بده و آه مکش
وصل بیمنت او با تو به یک هفته کشد - گو وصالی که چنین است به یک ماه مکش
چون محال است رساندن به هدف تیر امید - تو کمان ستمش خواه بکش خواه مکش
همت از یار مرا رخصت استغنا داد - تو هم ای دل پس ازین پای ازین راه مکش
سربلندی مکن از وصل را ز آن شیرین لب - منت خسروی از همت کوتاه مکش
چشم بیغیرت من گر شود از گریه سفید - دگرش سرمه ز خاک ره آن ماه مکش
یا وفا یا ستم از کش بکشم چند کشی - گوئی آزار پر کاه بکش گاه مکش
محتشم دیده ز بیراهی آن سرو مپوش - رقم بیبصری بر دل آگاه مکش