غزل شماره ۳۲۸
شبی که میفکند بی تو در دلم الم آتش - ز آه من به فلک میرود علم علم آتش
کباب کرده دل صد هزار لیلی و شیرین - لبت که در عرب افکنده شور و در عجم آتش
ز جرم عشق اگر عاشقان روند به دوزخ - شود به جانب من شعلهکش ز صد قدم آتش
ز سوز دل چو به او شرح حال خویش نویسم - هزار بار فتد در زبانه قلم آتش
چونی بهر که سرآوردهام دمی شب هجران - درو فکندهام از نالههای زیر و بم آتش
به یک پیاله که افروختنی چراغ رخت را - فکندی ای گل رعنا به حال محتشم آتش
غزل شماره ۳۲۹
هرتار که در طره عنبر شکن استش - پیوند نهالی برگ جان من استش
ترسم ز دماغ دل من دود برآرد - آن دوده که زیب ورق یاسمنستش
میسوزدم از آرزوی رنگی و بوئی - با آن که گل و لاله چمن در چمنستش
هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز - زان جوهر جان دور که در پیرهنستش
شیرین همه ناز است ولی ناز دلآشوب - از گوشهٔ چشمی است که با کوهکنستش
گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست - رنجید همانا که درین هم سخن استش
در سینهٔ گرمم دل آواره در آن کوی - مرغیست که درآتش سوزان وطنستش
هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز - اهلیت سلطانی صد انجمنستش
گر جان رود از تن نرود محتشم از جا - کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش
غزل شماره ۳۳۰
محل گرمی جولان بزیر سرو بلندش - قیامتست قیامت نشست و خیز سمندش
تصرف از طرف اوست زان که وقت توجه - دراز دستتر از آرزوی ماست کمندش
میانهٔ هوس و حسن بستهاند به موئی - هزار سلسله برهم ز جعد سلسله بندش
نهاد یاری مهر و وفا به یکطرف آخر - دل ستیزه کز جنگجوی جور پسندش
هزار جان گرامی فدای ناوک یاری - که گاه گاه شود پر کش از کمان بلندش
ز خلق دل به کسی بند اگر حریف شناسی - که نگسلد ز تو گر همه از آهنست میشکنندش
مدار باک اگر کرد دل به من گله از تو - که پیش ازین ز تو بسیار دیدهام گلهمندش
درم خریده غلام ویست محتشم اما - صلاح نیست که گویم خریده است به چندش