فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۱۳

ز عنبر آتش حسنت نکرده دود هنوز - محل رخ ز می افروختن نبود هنوز
به گرد مشگ نیالوده دامن رخسار - به باده بود لب آلودن تو زود هنوز
که شد به می سبب آلایش وجود تو را - نیامده گنهی از تو در وجود هنوز
نموده رشحه‌کشیها نهالت از می ناب - نکرده در چمن سرکشی نمود هنوز
لبت که دوش برو کاسه بوسه زده است - بود بدیدهٔ باریک بین کبود هنوز
ز پند محتشم افسوس کز طبیعت تو - که کاست نشاء ذوق می و فزود هنوز

غزل شماره ۳۱۴

دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز - تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز
بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم - گرد سر تو از سر خد بی‌خبر هنوز
بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا - دست تلاش من به غمت در کمر هنوز
آثار صبح حشر نمود و فلک نه شست - روی شب مرا به زلال سحر هنوز
روزی که خار تربت من گل دهد مرا - باشد ز خار تو خون در جگر هنوز
راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد - این اشگ طفل مشرب من پرده در هنوز
طوفان بحر هجر نشست و بسی گذشت - وز خوف جان محتشم اندر خطر هنوز

غزل شماره ۳۱۵

مردم و بر دل من باز غم یار هنوز - جان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز
حال من زار و به بالین رقیب آمد یار - من به این زاری و او بر سر آزار هنوز
عشوه‌ات سوخته جان من و جانسوز همان - غمزه‌ات ساخته کار من و در کار هنوز
دل که دارد سر ز لف تو چو غافل مرغیست - که بدام آمده و نیست خبر دار هنوز
سرنهادند حریفان همه در راه صلاح - سر من خاک ره خانه خمار هنوز
چشم امید شد از فرقت دلدار سفید - محتشم منتظر دولت دیدار هنوز