فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۱۲

به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز - فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز
ز صبر او دل من آب شد که دی ره صلح - گشوده بود و به من لب نمی‌گشود هنوز
دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف - لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز
نموده بود به من غایبانه رخ آن دم - که در بساط به کس رخ نمی‌نمود هنوز
من از قیامت هجران به دوزخ افتادم - به مهد امن و امان کافر و یهود هنوز
دمی که حور و پری سجدهٔ تو می‌کردند - نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز
طپانچه زده خورشید عارضت مه را - که هست از اثر آن رخش کبود هنوز
دمی که نوبت عشقت زدم به ملک عدم - نبود در عدم آوازهٔ وجود هنوز
چو محتشم به گدائی فتادم از تو ولی - گدایی که ازو وحشتم فزود هنوز

غزل شماره ۳۱۳

ز عنبر آتش حسنت نکرده دود هنوز - محل رخ ز می افروختن نبود هنوز
به گرد مشگ نیالوده دامن رخسار - به باده بود لب آلودن تو زود هنوز
که شد به می سبب آلایش وجود تو را - نیامده گنهی از تو در وجود هنوز
نموده رشحه‌کشیها نهالت از می ناب - نکرده در چمن سرکشی نمود هنوز
لبت که دوش برو کاسه بوسه زده است - بود بدیدهٔ باریک بین کبود هنوز
ز پند محتشم افسوس کز طبیعت تو - که کاست نشاء ذوق می و فزود هنوز

غزل شماره ۳۱۴

دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز - تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز
بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم - گرد سر تو از سر خد بی‌خبر هنوز
بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا - دست تلاش من به غمت در کمر هنوز
آثار صبح حشر نمود و فلک نه شست - روی شب مرا به زلال سحر هنوز
روزی که خار تربت من گل دهد مرا - باشد ز خار تو خون در جگر هنوز
راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد - این اشگ طفل مشرب من پرده در هنوز
طوفان بحر هجر نشست و بسی گذشت - وز خوف جان محتشم اندر خطر هنوز