فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۰۸

ناصحا از سر بالین من این پند ببر - خفته بیدار به افسانه نگردد هرگز
مرغ غم ترک دل ما نکند تا به ابد - جغد دلگیر ز ویرانه نگردد هرگز
ای مقیمانه درین دیر دو در کرده مقام - خیز کاین راهگذر خانه نگردد هرگز
یک دم ای شیخ خبر باش که جنت به جحیم - به دل از جرم دو پیمانه نگردد هرگز
همه جان گردد اگر آب و هوا در تن سرو - جانشین قد جانانه نگردد هرگز
محتشم چشم امید تو به این رشحهٔ رشگ - صدف آن در یک دانه نگردد هرگز

غزل شماره ۳۰۹

دوش گر بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز - روشنی بیرون نرفت از خانهٔ من تا به روز
دیشب از شست خیالش ناوکی خوردم به خواب - روز چون شد خورد بر جانم خدنگ سینه‌سوز
دیدمش در خواب کاتش می‌زند در خانه‌ام - چون شدم بیدار دیدم آه خود را خانه سوز
دوش گستاخانه زلفش را گرفتم در خیال - دستم از دهشت چو بید امروز می‌لرزد هنوز
هرکه آگاه از رموز عشق شد دیوانه گشت - محتشم گر عاقلی کس را میاموز این رموز

غزل شماره ۳۱۰

دوش سرگرم از وثاق آن کوکب گیتی فروز - نیم شب آمد برون چون افتاب نیم روز
همرهش فوجی ز می‌خواران پر ظرف از شراب - واقف از جمعی ز آگاهان آگاه از رموز
پیش پیش لشگر حسنش پس از صد دور باش - در کمانها تیرهای دل شکاف سینه سوز
پیش روی تابناکش کوههای عقل و صبر - در گداز از بی‌ثباتی‌ها چو برف اندر تموز
چون به راه آثار من ناگه نمود از دود آه - پیش چشم نیم بازش چون گیاه نیم‌سوز
دست مخمورانه‌ای از ناز بردوشم فکند - کامشب از دهشت به دست رعشه دوشم هنوز
محتشم فریاد کز جام غرور آن ترک مست - غافل است از فتنه زائی‌های این چرخ عجوز