فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۰۶

ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز - گوشهٔ چشم تو دنباله کش لشگر ناز
ما به جان ناز کشیم از تو اگر هم روزی - خط اجازت ده حسنت شود ازکشور ناز
نام جلاد بران غمزه منه کاندر قتل - کار جلاد نباشد زدن خنجر ناز
دیده هرچند که گستاخ بود چون بیند - تکیهٔ نخل گران بار تو بر بستر ناز
بردرت منتظرند اهل هوس وای اگر - در رغبت بگشائی و ببندی در ناز
سر آن نرگس پرحوصله گردم که ز من - صد نگه بیند و یک ره نگرد از سر ناز
محتشم را شود آن روز سیه دفتر عمر - که بشوئی تو ز بسیاری خط دفتر ناز

غزل شماره ۳۰۷

ای از می غرور تو لبریز جام ناز - شیرین ز تلخی تو لب حسن و کام ناز
طبع مدقق حرکت سنج می نهد - بر جز و جزو از حرکات تو نام ناز
ایزد برای لذت وصل آفرید و بس - معشوق را به عاشق خود در مقام ناز
یک سر نمانده بر تن و آن شوخ را هنوز - تیغ کرشمه نیم کشست از نیام ناز
مجنون ز انتظار کشیدن هلاک شد - ای ناقه درکش از کف لیلی زمام ناز
هرگز ز چشم دیر نگاهش به ملک دل - پیک نظر نیاورد الا پیام ناز
مجنونم از تغافل چشمش که بس خوشست - با رغبت زیاده ز حد التیام ناز
من ناصبور و مانده در وصل را کلید - در زیر پای شاهد سنگین خرام ناز
شد سر گران ز گلشن خاکم روان بلی - بوی نیاز خورده دگر بر مشام ناز
گفتم عیادتی که سبک گشته گام روح - گفتا تحملی که گران است گام ناز
در زیر تیغ می‌دهد از انتظار جان - صیدی که همچو محتشم افتد به دام ناز

غزل شماره ۳۰۸

ناصحا از سر بالین من این پند ببر - خفته بیدار به افسانه نگردد هرگز
مرغ غم ترک دل ما نکند تا به ابد - جغد دلگیر ز ویرانه نگردد هرگز
ای مقیمانه درین دیر دو در کرده مقام - خیز کاین راهگذر خانه نگردد هرگز
یک دم ای شیخ خبر باش که جنت به جحیم - به دل از جرم دو پیمانه نگردد هرگز
همه جان گردد اگر آب و هوا در تن سرو - جانشین قد جانانه نگردد هرگز
محتشم چشم امید تو به این رشحهٔ رشگ - صدف آن در یک دانه نگردد هرگز