غزل شماره ۳۰۵
آفت من یک نگه زان نرگس مستانه ساز - مستعد مستیم کارم به یک پیمانه ساز
چون ز من بندند راه آشنائیهای تو - هرچه میخواهی ز من غیر از نگه بیگانه ساز
شور طفلان را اگر خوش داری آن رخ را دمی - کار فرمای جنون عاشق دیوانه ساز
تا به خاک راهت افتد صورت از دیوار و در - آن خرامش را زمانی صرف صورت خانه ساز
تا روم آسان به خواب مرگ در بالین من - چشم افسون ساز را گوینده افسانه ساز
در وداع آخرین عیش کرد ای جغد غم - آشیان یک بار بر دیوار این ویرانه ساز
محتشم خواهی اگر یکتائی اندر حکم خویش - خاتم دل را نگین زان گوهر یک دانه ساز
غزل شماره ۳۰۶
ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز - گوشهٔ چشم تو دنباله کش لشگر ناز
ما به جان ناز کشیم از تو اگر هم روزی - خط اجازت ده حسنت شود ازکشور ناز
نام جلاد بران غمزه منه کاندر قتل - کار جلاد نباشد زدن خنجر ناز
دیده هرچند که گستاخ بود چون بیند - تکیهٔ نخل گران بار تو بر بستر ناز
بردرت منتظرند اهل هوس وای اگر - در رغبت بگشائی و ببندی در ناز
سر آن نرگس پرحوصله گردم که ز من - صد نگه بیند و یک ره نگرد از سر ناز
محتشم را شود آن روز سیه دفتر عمر - که بشوئی تو ز بسیاری خط دفتر ناز
غزل شماره ۳۰۷
ای از می غرور تو لبریز جام ناز - شیرین ز تلخی تو لب حسن و کام ناز
طبع مدقق حرکت سنج می نهد - بر جز و جزو از حرکات تو نام ناز
ایزد برای لذت وصل آفرید و بس - معشوق را به عاشق خود در مقام ناز
یک سر نمانده بر تن و آن شوخ را هنوز - تیغ کرشمه نیم کشست از نیام ناز
مجنون ز انتظار کشیدن هلاک شد - ای ناقه درکش از کف لیلی زمام ناز
هرگز ز چشم دیر نگاهش به ملک دل - پیک نظر نیاورد الا پیام ناز
مجنونم از تغافل چشمش که بس خوشست - با رغبت زیاده ز حد التیام ناز
من ناصبور و مانده در وصل را کلید - در زیر پای شاهد سنگین خرام ناز
شد سر گران ز گلشن خاکم روان بلی - بوی نیاز خورده دگر بر مشام ناز
گفتم عیادتی که سبک گشته گام روح - گفتا تحملی که گران است گام ناز
در زیر تیغ میدهد از انتظار جان - صیدی که همچو محتشم افتد به دام ناز