فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۳۰۳

لشگر عشقت سیاهی می‌کند از دور باز - وای بر من کز سلامت می‌شوم مهجور باز
برشکست خیل طاقت ده قرار ای دل که کرد - پادشاه عشق برپا رایت منصور باز
تا به جای نوش بارد نیش بر ما خاکیان - فتنه مشتی خاک زد بر خانهٔ زنبور باز
من که با خود برده بودم شور از میدان عشق - آمدم اینک که میدان را کنم پرشور باز
گرچه حسن لن‌ترانی بست راه آرزو - من همان صیت طلب می‌افکنم در طور باز
پای کوبان بر فراز بیستون عشق تو - کوه کن را لرزه می‌اندازم اندر گور باز
وه که در بازار رسوائی عشق پرده سوز - شاهدان از باده نابند نامستور باز
در برافکن دیگر ای دل جوشن طاقت که نیست - از کمین بر من کمانکش بازوی پرزور باز
زان خط نو خیز بر خیل سلیمان خرد - خوش شکستی خواهد آوردن سپاه مور باز
گر چنین خواهد نمودن کوکب عشقم طلوع - ملک دل را سربه سر خواهد گرفتن نور باز
با وجد فقر از اقبال عشقش محتشم - چند روزی فخر خواهد کرد بر جمهور باز

غزل شماره ۳۰۴

یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز - آوازه به عالم زن و خورشید برانداز
زه شد چو کمان تو پی کشتن مردم - گوزه ز کمان اجل ایام برانداز
بربند به شاهی کمر و طوق غلامی - در گردن صد خسرو زرین کمر انداز
بهر دل مشتاق مکش تیر ز ترکش - نخجیر چنین را به خدنگ دگر انداز
دی داشتم ای صید فکن طاقت ازین بیش - امروز خدنگ نظر آهسته‌تر انداز
در گفتن راز آن چه زبان محرم آن نیست - بر گردن آمد شد و پیک نظر انداز
ای زینت بالین رقیبان شده عمری - بر من که ز هم می‌گذرم یک نظر انداز
تا غیر بمیرد ز شعف یک شبم از وی - پنهان کن و در شهر توهم خبر انداز
در بحر هوس کشتی ما محتشم از عشق - تا غرق نگردیده تو خود را به در انداز

غزل شماره ۳۰۵

آفت من یک نگه زان نرگس مستانه ساز - مستعد مستیم کارم به یک پیمانه ساز
چون ز من بندند راه آشنائی‌های تو - هرچه میخواهی ز من غیر از نگه بیگانه ساز
شور طفلان را اگر خوش داری آن رخ را دمی - کار فرمای جنون عاشق دیوانه ساز
تا به خاک راهت افتد صورت از دیوار و در - آن خرامش را زمانی صرف صورت خانه ساز
تا روم آسان به خواب مرگ در بالین من - چشم افسون ساز را گوینده افسانه ساز
در وداع آخرین عیش کرد ای جغد غم - آشیان یک بار بر دیوار این ویرانه ساز
محتشم خواهی اگر یکتائی اندر حکم خویش - خاتم دل را نگین زان گوهر یک دانه ساز