غزل شماره ۲۹۷
ای طور تو را جهان خریدار - من جور تو را به جان خریدار
سوی تو که یوسف جهانی - رو کرده جهان خریدار
وصلت به خدا که رایگان است - هرچند خرد گران خریدار
تو ناز فروش اگر به سویت - صد گنج کند روان خریدار
گوئی همه دم برین دروبام - میبارد از آسمان خریدار
بسته است ره سرایت از بس - افتاده بر آستان خریدار
چون محتشم از متاع وصلم - ممنوع ولی همان خریدار
غزل شماره ۲۹۸
دانم اگر از دلبری قانع به جانی ای پسر - داد سبک دستی دهم در سر فشانی ای پسر
رسم وفا بنیاد کن آوارهای را یاد کن - درماندهای را شاد کن تا در نمانی ای پسر
بر خاکساران بیخبر مستانه بر رخش جفا - در شاه راه دلبری خوش میدوانی ای پسر
حسنت همی گوید که هان خوش جهانی را به کس - هیچت نمیگوید که هی نی جوانی ای پسر
با صد شکایت پیش تو چون آیم اندر یک سخن - بندی زبانم گویا جادو زبانی ای پسر
دیشب سبکدستی تو را میداد گستاخانه می - کامروز از آن لایعقلی بر سر گرانی ای پسر
دیوان شعر محتشم پر آتش است از حرف جور - غافل مشو از سوز او روزی بخوانی ای پسر
غزل شماره ۲۹۹
دور از تو خاک ره ز جنون میکنم به سر - بنگر که در فراق تو چون میکنم به سر
بر خاک درگه تو به سر میکند رقیب - من خاک در زبخت نگون میکنم به سر
سرلشگر جنونم و در دشت گمرهی - بر رغم عقل راهنمون میکنم به سر
افسانهات شبی که نمیآیدم به گوش - آن شب به صد هزار فسون میکنم به سر
ز آتش تو بر کنار چه دانی که من چسان - با شعلههای سوز درون میکنم به سر
بر سر درین بهار تو گل زن که من ز هجر - با خار داغ جنون میکنم به سر
ازبس که خون گریسته دور از تو محتشم - من در کنار دجله خون میکنم به سر