غزل شماره ۲۹۴
پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکا - شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار
بود خاک غفلتم در دیدهٔ جوهر شناس - کز خزف نشناختم در خاصه در شاهوار
با تو گستاخانه آمد در سخن این بیشعور - این چه درکست و شعور استغفرالله زین شعار
گفتمت دستم بگیر و مردم از شرمندگی - گرچه میگویند این را بندگان با کردگار
دیدهام بر پشت پا شد تا قیامت دوخته - بس که برمن گشت گردون زین ممر خجلت گمار
طرفهتر این کان غلط زین بندهٔ گمنام شد - واقع اندر مجلس دستور خورشید اشتهار
پادشاه محتشم مه رایت انجم حشم - کز سپاه فتنه بادا حشمت او در حصار
غزل شماره ۲۹۵
تا به سر منزل چشمم کنی ای سرو گذار - اشگ من میکند این خانه به صدرنگ نگار
تنگ دل تا نشوی در دل تنگم زد و چشم - غرفهها ساختهام بهر تو از گوشه کنار
گر کنی سیر کنان روی بصورت خانه - صورت چین کند از شرم تو روبر دیوار
پاکش از دیدهٔ غیر و به دلم ساز مقام - که در او مردم بیگانه ندارند قرار
رشگ بر شاه نشین دل من دارد خلد - که در او حوروشی چون تو گرفتست قرار
مطلع مهر شود کلبهٔ تاریکم اگر - از جمال تو بر او عکس فتد در شب تار
باد کاخ دل و جان منزل و کاشانهٔ تو - تا زمانی که ز آفاق نماند آثار
گر به تنگی ز دل تیره وثاق تو کنم - چشم نمناک که از غیر درو نیست غبار
پا نه ای بت به سرا پردهٔ چشمم ز کرم - تا کنم بر قدمت صد در یک دانه نثار
محتشم کشته آنست که در کلبهٔ خود - شمع مجلس کندت ای مه خورشید عذار
غزل شماره ۲۹۶
زین بیشتر رکاب ستم سر گران مدار - در راه وصل این همه کوته عنان مدار
با درد و غم زیادم ازین هم عنان مکن - با آه و ناله بیشم ازین هم زبان مدار
یا پر به میل تیر نگه در کمان منه - یا تیر پر کش این قدر اندر کمان مدار
داری گمان که میشکنم عهد چون توئی - ای بدگمان به همچو منی این گمان مدار
خواهی اگر به بزم رهم داد بیش ازین - بر آستانم از قرق پاسبان مدار
یک لحظه آرمیده جهان از فغان من - حالم مپرس باز مرا بر فغان مدار
حرف کسی که کرده نهان حد حرمتت - باری ز من که پاس تو دارم نهان مدار
با یک جهان کرشمه جنبان صف مژه - برهم خورد اگر دو جهان باک از آن مدار
ای باغبان چو باغ ز مرغان تهی کنی - کاری به بلبلان کهن آشیان مدار
قدر ملک چو کم شوداز خواری سگان - گو غیر حرمت سگ این آستان مدار
گر مایلی به جور بکن هرچه میتوان - باک از هلاک محتشم ناتوان مدار