فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۹۳

افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار - سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار
در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر - کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار
نور چراغ چشم مرا یک جهان فزود - چشم و چراغ خان جهانگیر نامدار
در عین افتقار رساندم به آسمان - از مقدم مبارک او فرق افتخار
هر ذره شد ز جسم خراب من اختری - سر زد چو در خرابهٔ من آفتاب‌وار
باران عام رحمت او برخلاف رسم - در تن اساس عمر مرا کرد استوار
کوتاه گشت پای اجل تا ز لطف گشت - بالین طراز محتشم خسته فکار
سلطان سرفراز که کردست ایزدش - تاج سر جمیع سلاطین روزگار

غزل شماره ۲۹۴

پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکا - شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار
بود خاک غفلتم در دیدهٔ جوهر شناس - کز خزف نشناختم در خاصه در شاهوار
با تو گستاخانه آمد در سخن این بی‌شعور - این چه درکست و شعور استغفرالله زین شعار
گفتمت دستم بگیر و مردم از شرمندگی - گرچه می‌گویند این را بندگان با کردگار
دیده‌ام بر پشت پا شد تا قیامت دوخته - بس که برمن گشت گردون زین ممر خجلت گمار
طرفه‌تر این کان غلط زین بندهٔ گمنام شد - واقع اندر مجلس دستور خورشید اشتهار
پادشاه محتشم مه رایت انجم حشم - کز سپاه فتنه بادا حشمت او در حصار

غزل شماره ۲۹۵

تا به سر منزل چشمم کنی ای سرو گذار - اشگ من می‌کند این خانه به صدرنگ نگار
تنگ دل تا نشوی در دل تنگم زد و چشم - غرفه‌ها ساخته‌ام بهر تو از گوشه کنار
گر کنی سیر کنان روی بصورت خانه - صورت چین کند از شرم تو روبر دیوار
پاکش از دیدهٔ غیر و به دلم ساز مقام - که در او مردم بیگانه ندارند قرار
رشگ بر شاه نشین دل من دارد خلد - که در او حوروشی چون تو گرفتست قرار
مطلع مهر شود کلبهٔ تاریکم اگر - از جمال تو بر او عکس فتد در شب تار
باد کاخ دل و جان منزل و کاشانهٔ تو - تا زمانی که ز آفاق نماند آثار
گر به تنگی ز دل تیره وثاق تو کنم - چشم نمناک که از غیر درو نیست غبار
پا نه ای بت به سرا پردهٔ چشمم ز کرم - تا کنم بر قدمت صد در یک دانه نثار
محتشم کشته آنست که در کلبهٔ خود - شمع مجلس کندت ای مه خورشید عذار