فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۸۷

ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ - خصمانه حرفهای تو هم تلخ و هم لذیذ
رد جام عشوه ریخته میها به زهر چشم - چشم غضب نمای تو هم تلخ و هم لذیذ
صلح و حیات و مرگ بهم داده‌ای که هست - وقت غضب ادای تو هم تلخ و هم لذیذ
دی زهر و انگبین بهم آمیختی که بود - دشنام جان فزای تو هم تلخ و هم لذیذ
ای دل ز خشم و صلح به آن لب سپرده یار - صد شربت از برای تو هم تلخ و هم لذیذ
امشب دهنده می و نقلی که صد اداست - با لعل دلگشای تو هم تلخ و هم لذیذ
در عشق کس نداد شرابی به محتشم - از ماسوا سوای تو هم تلخ و هم لذیذ

غزل شماره ۲۸۸

بس که چون باران نیسان ای سحاب خوش مطر - از زبان ما دعا می‌بارد از دست تو زر
شوره‌زار وقت ما و کشتزار عمر تو - تا ابد خواهند بود از باغ جنت تازه تر
کوبیان خسرو و طی لسان و عمر نوح - کاید این الکن زبان از عهدهٔ شکرت بدر
روزگاری بودم از ناقابلان لطف تو - منت ایزد را که زود آن روزگار آمد به سر
شهریارا گر ز دست اقتدارت تا به حشر - بر سرم تیغ و تبر بارد و گر در و گوهر
سر مبادم گر سر موئی ز نفع و ضر آن - در کتاب دعوتم حرفش شود زیر و زبر
تا جهان باشد تو باشی کامکار و کامران - تا فلک گردد تو گردی نامدار و نامور
در پناهت تا قیامت زینت عالم دهند - با علیخان میرزا آن عالم آرای دگر
در ثنایت محتشم توفیق یابد گر بود - یک دو روزی دیگرش باقی ز عمر مختصر

غزل شماره ۲۸۹

بر مه روی تو خط مشگ بار - ساخته روزم چو شب از غصه تار
در چمن از عشق تو گل سینه چاک - بر فلک از مهر تو مه داغدار
غمزهٔ غماز تو سحر آفرین - آهوی صیاد تو مردم شکار
لاله و گل از رخ تو منفعل - سنبل و ریحان ز خطت شرمسار
دل منه ای خواجه بر اسباب دهر - کام خود از شاهد و ساقی برآر
آرزوی دیدن جان گر کنی - دیدهٔ دل بر رخ دلدار دار
تا بکی ای سرو قد لاله رخ - محتشم از داغ تو باشد فکار