فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۸۳

زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید - کوثر و خلد من این است عذابم مکنید
چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد - بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید
مدعی را اگر آواره نسازم ز درش - از سگان سر آن کوی حسابم مکنید
من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب - می‌میارید و ازین بیش خرابم مکنید
مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا - من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید
حرف وصلی که محال است مگوئید به من - آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب - دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان - به خودم باز گذارید و عذابم مکنید
توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار - قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید

غزل شماره ۲۸۴

خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید - بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید
یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر - یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید
ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش - نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید
بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست - خون من گرم بریزید و امانم مدهید
من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان - به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید
من که چون نی همه دردم بروید از سر من - خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید
پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل - خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید

غزل شماره ۲۸۵

کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ - سرشک من نگذارد مداد بر کاغذ
فرشته نیز گواهی نویسد اربیند - به قتل من خط آن حور زاد بر کاغذ
رقیب تا چه بد از من نوشته بود که یار - ز من نهفت چو چشمش فتاد بر کاغذ
محل نامه نوشتن مرا ز دغدغه کشت - به نام غیر قلم چون نهاد بر کاغذ
نوشت نامه به اغیار و این به ترکه نگاشت - به رمز نام خود از اتحاد بر کاغذ
نبود بس خط کلکش که مهر خاتم نیز - نهاد از جهت اعتماد بر کاغذ
بیاد محتشمش لیک چون عنان جنبید - قلم ز دغدغهٔ او ستاد بر کاغذ