فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۸۲

ز خواب دیده گشاد وز رخ نقاب کشید - هزار تیغ ز مژگان برآفتاب کشید
نه اشک بود که چشمش به قتلم از مژه راند - که ریخت خون من و تیغ خود به آب کشید
ز غم هلاک شدم در رکاب بوسی او - که پا ز دست من از حلقهٔ رکاب کشید
خدنگ فتنه ز دل میفتاد کج دو سه روز - به چشم بد دگر این تیر را که تاب کشید
نمود دوش به من رخ ولی دمی که مرا - حواس رخت به خلوت سرای خواب کشید
دمی که ماند فلک عاجز چشیدن آن - به قدرت عجبی عاشق خراب کشید
دلم به بزم تو با غیر بود عذرش خواه - که گرچه داشت بهشتی بسی عذاب کشید
هلاک ساز مرا پیش از آن که شهره شوی - که کارم از تو به زاری و اضطراب کشید
به وصف ساده رخان محتشم کتابی ساخت - ولی چو دید خطت خط بر آن کتاب کشید

غزل شماره ۲۸۳

زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید - کوثر و خلد من این است عذابم مکنید
چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد - بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید
مدعی را اگر آواره نسازم ز درش - از سگان سر آن کوی حسابم مکنید
من خود از بادهٔ دیدار خرابم امشب - می‌میارید و ازین بیش خرابم مکنید
مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا - من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید
حرف وصلی که محال است مگوئید به من - آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب - دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
چارهٔ بیخودی من به نصیحت نتوان - به خودم باز گذارید و عذابم مکنید
توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار - قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید

غزل شماره ۲۸۴

خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید - بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید
یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر - یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید
ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش - نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید
بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست - خون من گرم بریزید و امانم مدهید
من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان - به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید
من که چون نی همه دردم بروید از سر من - خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید
پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل - خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید