غزل شماره ۲۵۹
پیش او نیک و بد عاشق اگر ظاهر شود - مدت هجر من و وصل رقیب آخر شود
بوده ذاتی هم که چون یابد مجال گفتگوی - یک حدیثی موجب آزار صد خاطر شود
ذرهای قدرت ندارد خصم و می آزاردم - وای گر مثل تو برآزار من قادر شود
هرچه از ما گفت در غیبت رقیب روسیه - خود بر او خواهد شدن اکنون اگر حاضر شود
نی حدیثی میکنی باور نه سوگندی قبول - جای آن دارد که از دستت کسی کافر شود
صد زبان گر با شدم چون بید گویم شکر تو - بند بندم کن خلاف آن اگر ظاهر شود
محتشم پیشش بافسون غیر جای خود گرفت - لیک کار من نخواهد کرد اگر ساحر شود
غزل شماره ۲۶۰
چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود - سرور در دل عاشق گران درنگ شود
چو سنگ تفرقه بخت افکند به راه وصال - سمند سعی در آن سنگلاخ لنگ شود
خوش آن که بر سر صیدی ز پیش دستیها - میان غمزه و ناز تو طرح جنگ شود
هزار خانه توان در ره فراغت ساخت - چو عشق خانه برانداز نام و ننگ شود
رقیب ازو طلبد کام و من به این سرگرم - که دانم از دم افسرده موم سنگ شود
هوای غیر تصرف کند چو در معشوق - عذار شاهد عصمت شکسته رنگ شود
ز اشگ محتشم آن دوست در خطر که مدام - زنم بر آینه جوهر به دل به زنگ شود
غزل شماره ۲۶۱
چشمم چو روز واقعه در خواب میشود - کین من از دل تو عنان تاب میشود
گفتی که آتشت بنشانم به آب تیغ - تا تیغ میکشی دل من آب میشود
در مجلسی که باده باغیار میدهی - خون جگر حوالهٔ احباب میشود
از روی سیمگون چو سحر پرده میکشی - مه بر فلک ز شرم تو سیماب میشود
در طاعت از تواضعت اندیشهٔ جواب - جنبش فکن در ابروی محراب میشود
آن وعدهٔ دروغ تو هم گه گهی نکوست - کارام بخش عاشق بیتاب میشود
از بخت تیره هرچه طلب کرد محتشم - چون کیمیای وصل تو نایاب میشود