فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۵۴

آن که اشگم از پیش منزل به منزل می‌رود - وه که با من وعده می‌فرمود و با دل می‌رود
اشگم از بی دست و پائی در پی این دل شکار - بر زمین غلطان چو مرغ نیم به سمل می‌رود
حال مستعجل وصالی چون بود کاندر وداع - تا گشاید چشم تر بیند که محمل می‌رود
با وجود آن که ضبط گریه خود می‌کنم - ناقه‌اش از اشک من تا سینه در گل می‌رود
نوگلی کازارش از جنبیدن باد صباست - آه کز آه من آزرده غافل می‌رود
محتشم بهر نگاه آخرین در زیر تیغ - می‌کند عجزی که خون از چشم قاتل می‌رود

غزل شماره ۲۵۵

باز ما را جان به استقبال جانان می‌رود - تن به جا می‌ماند و دل همره جان می‌رود
باز جیبی چاک خواهم زد که دستم هر زمان - بی‌خود از وسواس دل سوی گریبان می‌رود
باز خواهم در خروش آمد که وقت حرف صوت - بر زبان نطقم اول آه و افغان می‌رود
باز خواهم غوطه زد در خون که از بحر درون - سوی چشمم ابر خون باری شتابان می‌رود
باز دست از دیده خواهم شست گز عیب کسان - می‌کند ایما که آن یوسف ز کنعان می‌رود
باز محکم می‌شود با درد پیمان دلم - کاینچنین بردم گمان کان سست پیمان می‌رود
باز لازم شد وداع جان که هردم هاتقی - با دلم آهسته می‌گوید که جانان می‌رود
باز درخواب پریشان دیدنم شب تا به روز - چون نباشم کز کف آن زلف پریشان می‌رود
محتشم در عشق رفت آن صبر و سامانی که بود - بخت اکنون از من بی‌صبر و سامان می‌رود

غزل شماره ۲۵۶

آن مه که صورتش ز مقابل نمی‌رود - از دیده گرچه می‌رود از دل نمی‌رود
زور کمند جذبه من بین که ناقه‌اش - بسیار دست و پا زد و محمل نمی‌رود
حاضر کنید توسن او کز سرشک من - ره پر گلست و ناقه درین گل نمی‌رود
طور من آن یگانه نمی‌آورد به یاد - تا با رفیق تو دو سه منزل نمی‌رود
مجنون صفت رمیده ز شهرم دل آنچنان - کش می‌کشند اگر به سلاسل نمی‌رود
تیغ اجل سزاست تن کاهل مرا - کاندر قفای آن بت قاتل نمی‌رود
در بحر عشق محتشم از جان طمع ببر - کاین زورق شکسته به ساحل نمی‌رود