فهرست کتاب


دیوان اشعار

محتشم کاشانی

غزل شماره ۲۴۶

یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود - یک شب ای ماه ز بیداد تو بیداد که بود
مردم از ذوق چودی تیغ کشیدی بر من - کامشب از درد درین کوی به فریاد که بود
دور از بزم تو ماندم که ز می‌شستم دست - ورنه آن کس که مرا توبه ز می داد که بود
تا به خاک رهم از کینه برابر کردی - آن که پا بر سرم از دست تو ننهاد که بود
بخت دور از تو چه می‌کرد به خواب اجلم - آن که ننمود درین واقعه ارشاد که بود
چون به ناشادی مردم ز تو شادان بودم - آن که ناشادی من دید و نشد شاد که بود
چون تو ماهی که نترسید ز آه من و داد - خرمن محتشم دلشده برباد که بود

غزل شماره ۲۴۷

جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود - آن که صد مشکلش از زلف تو نگشاد که بود
غیر من کز تو به پابوس سگان خورسندم - آن که روئی به کف پای تو ننهاد که بود
جز دل من که فلک بسته به رو راه نشاط - آن که بر وی دری از وصل تو نگشاد که بود
بعد حرمان من نامهٔ سیاه آن که به تو - برگ سبزی و پیامی نفرستاد که بود
تا بریدی ز من ای گنج مراد آنکه نساخت - دل ویران به ملاقات تو آباد که بود
جز من تنگ دل ای خسرو شیرین دهنان - عمرها از تو به جان کندن فرهاد که بود
جز تو در ملک دل محتشم ای شوخ بلا - آن که داد ستم و جور و جفا داد که بود

غزل شماره ۲۴۸

در شکار امروز صید آهوان او که بود - وانکه تیر غمزه می‌خورد از کمان او که بود
مردمی با مردم آهو شکار او که کرد - جان فشان پیش خدنگ جانستان او که بود
از هواداران نگهبان سپاه او که گشت - وز وفاداران نگهدار سگان او که بود
تیر مژگان در کمان ابروان چون می‌نهاد - در میان جان هدف ساز نشان او که بود
کشتکان چو بستهٔ فتراک خوبان می‌شدند - زان میان دلبسته موی میان او که بود
شب که از جولان عنان برتافت همچون آفتاب - در رکاب او که رفت و همعنان او که بود
محتشم چون از سگان افتاد امشب جدا - آن که در افغان نیامد از فغان او که بود